تاریخ در منظومه فکر جابری
نوری سید محمد علی
تاریخ در منظومه فکر جابری
تاریخ دریافت: 12/4/88 تاریخ تأیید: 18/8/89
سیدمحمدعلی نوری
محمدعابد الجابري، نويسنده مشهور معاصر مغربي، آثار فراواني دارد. وي با ارائه كتاب نقد العقل العربي بسيار مورد توجه قرار گرفت. فلسفه نظري تاريخ وي در ميان فلسفههاي نظري مطرح بسيار حائز اهميت است و از مقايسه نظريه جابري با فلسفههاي نظري معاصر، مفاهيم و رويكردهاي جديدي براي بررسي و فهم تاريخ اسلام به دست ميآيد. جابري با سه عنصر قبيله، غنيمت و عقيده به بررسي تاريخ اسلام دست زده و نوآوريهاي ارزشمندي ارائه كرده است. البته بر آراي او نقدهاي جدي نيز وارد است؛ نقدهايي چون استنادات نادرست و استدلالات ناروا از دادههاي تاريخي، تناقضات دروني كلام جابري و پيشداوريهاي او از مهمترين محورهای نقدهايي است كه در اين مقاله به آن پرداخته شده است.
واژه¬های كليدي: محمد عابد الجابري، تاريخ اسلام، فلسفه نظري تاريخ، قبيله، غنيمت، عقيده.
مقدمه
محمد عابد الجابري چهرهاي موفق در جهان اسلام معاصر است. وي با آثار فراواني كه ارائه كرد توانست نظرها را به خود جلب كند. شهرت عمده جابري به سبب ارائه اثر مهم نقد العقل العربي است.
محمدعابد الجابري، استاد فلسفه و تفكر اسلامي در دانشگاه ادبيات رباط، در سال 1936 م. ديده به جهان گشود. ديپلم عالي را در سال 1969 م. و سپس دكتري دولتی در فلسفه را در سال 1970 م. از دانشگاه ادبيات رباط دريافت كرد. زبان مادري او عربي است. او همچنين به زبانهاي فرانسه و انگليسي مسلط است. كتابهاي زيادي از او منتشر شده است كه در نقد فرهنگ عربي ـ اسلامي تحولي ايجاد كرده است. كتابهاي مهم او عبارتند از: نحن و التراث قرائات معاصرة في تراثنا الفلسفي (1980) م، العصبية و الدولة، معالم نظرية خلدونية في التاريخ العربي الاسلامي(1971 م)، تكوين العقل العربي (نقد العقل العربي يك)، بنية العقل العربي (نقد العقل العربی دو)، العقل السياسي العربي (نقد العقل العربي سه)، العقل الاخلاقي العربي ( نقد العقل العربي چهار)، مدخل الي القرآن للتشكيك في السلامة القرآن من التحريف، مدخل الي فلسفة العلوم العقلانية المعاصرة و تطور الفكر العلمي، معرفة القرآن الحكيم او التفسير الواضح حسب اسباب النزول في ثلاث اجزاء لتفسير القرآن علي الطريقة العلمانيه.
جابري در مجموعه نقد و نظر عربي توانست مفاهيم اساسي و سازندهاي را كه در ساخت فرهنگ و تمدن اسلامي از عصر تدوين تا كنون نقش داشته است تشريح، تبيين و نقد كند. در ادامه، وي به عقل سياسي و بعد از آن به عقل اخلاقي پرداخت.
جابري مبتكر استفاده از اصطلاحات و مفاهيم مهمي همچون «عقل ساخته شده» است. «عقل سازنده» عقلي است كه هنگام بحث و مطالعه، سازنده تفكر است يا همان ملكهاي است كه انسان به وسيله آن ارتباط بين اشيا را درك ميكند. اما عقل «ساخته شده» مجموعهاي از قواعد و مباني است كه ما در استدلالات خود بر آن اعتماد ميكنيم؛ به عبارت ديگر مجموعه نظام معرفتي ما كه شامل تصورات، مفاهيم و ... است كه فرهنگ ما را تشكيل ميدهد.
نگرش جابري به تاريخ اسلام
جابري در پروژه نقد عقل عربي به نقد فرهنگ سياسي مسلمانان در كتاب العقل السياسي العربي ميپردازد. جابري در اين كتاب به گونه خاصي به تاريخ اسلام مينگرد. آنچه ميتوان به طور كلي از جابري در مورد تاريخ بيان كرد عبارت است از اينكه فلسفة تاريخ جابري يك فلسفة مادي تاريخي است. مادي بودن تاريخ و مشي برطبق اصول فلسفه مادي ماركس در مورد تاريخ از اصول مسلم و چارچوبهاي فكري جابري است.
هنگامي كه جابري ميپرسد كه تا كجا ميتوان مادي بودن تاريخ را بر تاريخ اسلام تطبيق داد و آيا اسلام به عنوان عقيده، تفسير مادي تاريخ را قبول ميكند، جواب جابري مثبت است. او استدلال ميكند كه جنبههاي زيادي در تاريخ اسلام اقتصادي است و بر مبناي ثروت و غنيمت تفسير ميگردد. جنگهايي كه پيامبر اكرم به وسیلة آن كاروانهاي تجاري قريش را هدف قرار داد نمونهاي از آن است. پس از رحلت پيامبر اولين جنگي كه اتفاق افتاد جنگهاي ردّه بود كه ابوبكر خليفة اول براي حفظ و صيانت از زكات به راه انداخت. زكات اساساً مالياتي است كه براي تأمين مايحتاج فقرا پرداخت ميشد.
جابري با طرح دو سوال در زمينه فلسفة ديالكتيك ماركس چنين آغاز ميكند:
بعد از اين ملاحظات و بر همين روند، حال ميتوان به پاسخ دو سوالي كه قبلاً مطرح شد پاسخ دهيم، تا كجا ميتوان ديالكتيك تاريخي ماركس را بر تاريخ اسلامي تطبيق كرد؟ و آيا اسلام، به عنوان عقيده، تفسير مادي تاريخ را ميپذيرد؟
جابري در پاسخ اين سؤالها مينويسد: در مورد سؤال اول بايد تأكيد كرد كه تاريخ اسلام حالت جداگانه و منفك از تاريخ بشري نيست، بلكه جزئي از آن است و مسلمانان خود را قوم برگزيده خداوند نميدانند... تاريخ اسلام از ابتداي ظهور با برخوردها و جنگهاي داخلي و تنشها آغاز شد. جنگها با كشورهاي دور يا نزديك به مركز خلافت اتفاق افتاد و تاريخ اسلام با تاريخ اين دولتها ارتباط پيدا كرد و يا حتي با تاريخ تمام بشر پيوند خورد.
عامل اقتصادي نيز در اين درگيريها و جنگها نقش بارزي ايفا كرد و گاهي نمود و جلوه واضحي داشت و گاهي به شكل مخفي بود.
تاريخ اسلام به نظر جابري سراسر برخورد طبقات است. وي در اين باره مينويسد: تاريخ اسلام از ظهور اسلام تا كنون تاريخ تضاد بين طبقات بوده است، كه گاهي اين تضاد صبغة اجتماعي ـ اقتصادي پيدا ميكرد و گاهي به صورت تضاد ايدئولوژيك و برخورد بين فرقهها بود. همچنين فتنهاي كه در زمان عثمان صورت گرفت عامل اقتصادي داشت. اصولاً ميتوان تاريخ اسلام را از بدو شكلگيري اسلام يك برخورد و جنگ طبقاتي دانست كه گاهي صبغهاي اقتصادي پيدا ميكرد و گاهي رنگ ايدئولوژيك به خود ميگرفت و به صورت جنگهاي فرقهاي نمود مييافت.
جابري با سه عامل قبيله، غنيمت و عقيده به تاريخ اسلام مينگرد. در ادامه به اختصار معنا و مفهوم اين عوامل را نزد جابري بررسي ميكنيم.
قبيله يكي از عواملي است كه جابري معتقد به كاركرد تاريخي آن است. اين عامل همانند عصبيت در انديشة ابن خلدون است. قبيله در برخورد با سياست گاهي نقش مثبت و گاهي نقش منفي ايفا ميكرد؛ براي مثال در زندگي سياسي پيامبر گاهي به نفع پيامبر و گاهي عليه ايشان عمل ميكرد؛ قبيله از سويي سبب نوعي مصونيت و محفوظ ماندن پيامبر از خطرات قريش گرديد و از سوي ديگر به سبب پيوندهاي قبيلهاي نميگذاشت دعوت پيامبر گسترش بيشتري يابد؛ زيرا پيروزي دعوت پيامبر پيروزي بنيهاشم بر سايرين بود. همچنين نقش عامل قبيله به خصوص در سقيفه بسيار كارآمد و فعال بود. آنچه بر سقيفه حكومت ميكرد و موجب انتخاب ابوبكر شد منطق قبيله بود.
در مورد غنيمت، جابري آن را يكي از بارزترين عوامل نقش آفرين حركت تاريخي ميداند؛ البته منظور از غنيمت نقشي است كه عامل اقتصاد در زندگي سياسي و اجتماعي بازي ميكند. در ميان جوامع بشري، جوامعي وجود دارند كه خراج و يارانه اساس اقتصاد آنان را تشكيل ميدهد و در اسلام اين عامل بسيار نقش آفرين بوده است. خراج، مالياتي است كه غالب بر مغلوب (شكست خورده) ميبندد و شخص مغلوب به صورت دايمي يا موقتي مجبور به پرداخت ميشود. «عطا» مفهوم ديگري است كه در اقتصاد اسلامي نقش داشته است.
كاركرد غنيمت در تاريخ اسلام همزاد اسلام است. بتها يك منبع اقتصادي براي قريش بود و مكه يك مركز ديني و شهري تجاري محسوب ميشد و ضربه به بتها، ضربه مستقيم به عايدات قريش به شمار ميرفت. ضربات پيامبر به كاروانهاي تجاري قريش توانست امان را از قريش بربايد و مرگ تدريجي قريش را در پي داشته باشد. اين حربه كمكم قريش را به زانو در آورد و قريش به زندگي مسالمتآميز و صلح با مسلمانان مجبور شد.
در دورة ابوبكر هم اموال و غنايم نقش عمدهاي ايفا كرد. عنصر غنيمت در پشت صحنة درگيريهاي ردّه نقش داشت. امتناع از دادن زكات يكي از مهمترين علل اين جنگها بود.
در دورة عمر نيز غنيمت در فتوحات و حتي در دولت مركزي محور اختلافات و درگيريها بود. تصاحب ثروت و كنترل آن يكي از مهمترين معضلات دورة عمر بود. در فتح عراق عمر مقرر كرد هر قبيله كه منطقهاي را فتح كند به آن قبيله خمس غنايم و به بقيه سپاه چهار قسمت ديگر را بدهد؛ بنابراين هر قبيله اگر منطقهاي را فتح ميكرد ثروتهاي آن منطقه از آن او ميگرديد.
كنترل ثروت و غنايم سرازير شده به مدينه خود بر دشوارهاي دولت اسلامي افزود. ظهور تفاوتهاي طبقاتي و تقسيم شدن جامعه به دو طيف فقير و غني از ويژگيهاي اين دوره بود. پيشگيريهاي عمر براي جلوگيري از كاركردهاي منفي ثروت در جامعة مدينه و مكه سودي نبخشيد و مظاهر ثروت در مدينه پس از عمر باقي ماند. در دورة عثمان نيز اين غنايم و ثروتها به عدهاي خاصي اختصاص پيدا كرد كه بنياميه بودند. شدت گرفتن اختلافات طبقاتي وضعيت جامعه اسلامي را به بحران سياسي كشيده و عثمان در اين دوره قرباني غنيمت بود.
درباره عقيده كه عامل اصلي تحركات قريش عليه پيامبر بود، جابري در فصول ششگانه كتاب خود به اهميت آن توجه كرده است.
منظور جابري از عقيده، كاركرد دين و ايدئولوژي است، به گونهاي كه موجب همبستگي و سياسي شدن جامعه گرديد؛ اما از آنجا كه اسلام دين عقيده است، جابري كتاب عقل سياسي در اسلام را با فصلي از عقيده آغاز كرده است. وي در اين فصل از كتابش به تحليل مراحل دعوت پيامبر بر اساس ترتيب نزول آيات پرداخته است؛ دعوت سري، انقطاع وحي، دعوت خويشاوندان و دعوت علني پيامبر و همچنين درگيريهاي اوليه پيامبر با قريش مورد نظر جابري است. جابري درباره محورهايي كه در اين دوره مورد تأكيد اسلام و پيامبر بود بحث كرده است.
اين عامل در دورة ابوبكر و ظهور پيامبران دروغين همانند اسود عنسي و مسيلمة كذاب نقش مؤثري داشت؛ ولي آنچه از عامل عقيده مورد تأكيد جابري است، همان همبستگي و استفاده از عامل عقيده و دين براي سياست است.
نكته شايان ذكر اينكه مسئله مهم براي جابري، تطبيق مادي بودن تاريخ بر تاريخ اسلام است؛ همانگونه كه ماركس از تاريخ اروپا مادي بودن تاريخ را نتيجه گرفت. حال اين سؤال مطرح ميشود كه تاريخنگري جابري در چه نوع فلسفه تاريخي قرار دارد؟ به كدام يك از فلسفههاي نظري تاريخ نزديكتر است؟
براي پاسخ به اين سؤال اساسي به شرح مختصري از فلسفههاي نظري رايج تاريخ ميپردازيم و واگرايي و همگرايي فلسفههاي نظري را با فلسفه نظري جابري خواهيم سنجيد.
نگاهي به نظريههاي تحول تاريخ
از مهم¬ترین فلسفه¬های نظری تاريخ ميتوان موارد ذيل را برشمرد:
1ـ نظريه جغرافيايي: برخي معتقدند آب و هواي طبيعي، طراوت و... كه همگي عوامل جغرافيايي ناميده ميشوند، تأثير تعيينكنندهاي در سرنوشت تمدنها، پيدايش تاريخ و چگونگي رفتار آدمي و سازمانهاي اجتماعي و فعاليتهاي انساني دارند. كارل ريتر، منتسكيو، هانتيگتون و آرنولو از طرفداران متأخر اين نظريه هستند.
2ـ نظريه قهرمانگرايي و اصالت شخصيت: بنيانگذار آن كارل لايل بود. به نظر او ده شخصيت و قهرمان سازنده تاريخ و تعيين كننده مسير آن در طول تاريخ بودهاند كه يكي از آنها پيامبر اسلام است. به عقيده طرفداران اين نظريه، قهرمانها نقش قاطعي در تعيين سرگذشت تمدنها و تاريخ دارند. از طرفداران اين نظريه جان استوارت ميل و ويليام جيمز هستند. ويليام جيمز ميگفت: «هيچ تغيير مهم اجتماعي به وجود نيامده كه ساختة مردان بزرگ نباشد.
يكي ديگر از طرفداران اين نظريه نيچه بود. نيچه معتقد بود كه هدف انسان نبايد تربيت كل، بلكه انتاج نيرومندترين و برترين افراد باشد. ابر مرد آن شخصيت مافوقي است كه گاه و بيگاه از لجنزار تودة عوام بيرون ميآيد؛ وجودش مديون تغذية درست و تربيت صحيح است نه تصادف و انتخاب طبيعت. افتخار، قدرت و هوش ابرمرد را ميآفريند، ولي بايد اين سه هماهنگ باشد. چه منظرهاي دلپذيري بود كه ميليونها انسان خود را فداي مقاصد و اغراض ناپلئون ميكردند و در راه او به خوشي جان ميسپردند.
3ـ نظريه عامل سياسي: اين نظريه بر اصل قراردادن عامل سياسي در تكامل تاريخ و جامعه مبتني است. اصل در اين نظريه آن است كه در هر دوره، مبارزه بين احزاب يا گروههاي سياسي مختلف است كه سبب بروز صورتهاي مختلف زندگي اجتماعي و تمدن ميگردد.
4ـ نظريه نژادي: بنا بر اين نظريه، هنر، علم و دين و ديگر پديدههاي فكري و روحي جامعه انساني محصول نژاد برتر و عالي، يعني نژاد سفيد، است و حال آنكه نژاد پست سبب توقف فرهنگ است. نظريه نژادي فجايع زيادي در آلمان نازي آفريد. اين نظريه اگرچه بر تفكر و انديشه نيچه و اشپنگلر استوار است، ولي روزنبرگ در كتاب افسانة قرن بيستم و كنت گوبينوي در كتاب نابرابري نژادي انساني مدعياند كه نژاد سفيد برترين نژاد است.
5ـ نظريه تاريخ مبتني بر فنآوري: نظريه تكنولوژيك تاريخ معتقد است تكامل تاريخي انسان و جامعه انساني مديون تغييراتي است كه در زمينه روابط و مناسبات تكنيكي و فني به وجود آمده است؛ بنابراين جامعهاي كه نظام تكنيكي او پيشرفتهتر است متمدنتر است و از همين طريق حاكم بر همه وقايع كوچك و بزرگ است كه در جهان اتفاق ميافتد. آلفرد نورث وايتهد و اوگبورن را ميتوان پايهگذاران اين نظريه بر شمرد.
6ـ نظريه اصالت اجتماعي: به اعتقاد اصحاب اين نظريه، مكتب، دين، هنر، سياست و اساساً تاريخ و تمدن تابع محيط اجتماعي هستند و محيط اجتماعي و جامعه كه تابع يا موجد جبر ويژهاي است تاريخ را ايجاد ميكند. اگر به طور كلي اين نظريه را همان نظرية «اصالت انسان» يا انسانشناسي تلقي كنيم، در اين صورت نظريه اصالت اجتماعي دوركيم، جزء اين نظريه به حساب ميآيد. اگوست كنت، دوركيم، ماكس وبر، ... از طرفداران اين نظريه هستند.
7ـ نظريه جبر اقتصادي: اين نظريه، اقتصاد را عامل اصلي پيدايش صورتهاي مختلف تمدن و تكامل تمدن و جامعه ميداند. بر اساس اين نظريه، جبر اقتصادي عامل اولي پيدايش زندگي اجتماعي و تاريخي، شعور اجتماعي، علم، هنر، دين و مانند آن است. براي آنكه بتوان واقعيت يا معناي يك دوره تاريخي را درك كرد ضروري است كه رابطه بين كار و سرمايه را در جامعه تحقيق كرد و نظام توليدي و توزيعي و همچنين رابطه توليدي را مطالعه كرد. ماركس بر اساس درك خود از كل تاريخ و جهانبيني كه ارائه داده به نقش ابزار توليد در اقتصاد اشاره كرد. به اعتقاد ماركس براي اينكه طبقهاي از آزادگان وجود داشته باشد، وجود طبقهاي از بزرگان نيز ضروري است. بايد چنين باشد و ضرورت تاريخي است كه ناشي از منطق آنتيتز است.
از ديدگاه ماديگرايي تاريخي اين ظلم و ستم نميتوانست جز به صورت تسلط اقتصادي ثروتمندان بر فقرا مطرح شود. بدين ترتيب ماركس و انگلس سراسر تاريخ بشر را به صورت يك رشته مبارزات طبقاتي خلاصه ميكنند.
8ـ نظريه ديني: اين نظريه، تبيين ديني تاريخ نام دارد. اين نظريه موضوع اعتقاد و جهانبيني فلسفي امروز غرب در زمينه تاريخ است. براي فلسفه ديني تاريخ دو مفهوم قديم و جديد وجود دارد. مفهوم قديمي آن مربوط به تفسيري از تاريخ است كه در كتاب مقدس يعني تورات آمده است كه آن را تبيين اساطيري نيز ميگويند. طبق اين مفهوم، وقايع تاريخي عبارتاند از مبارزه بين عدل و ظلم، خير و شر يا نيكي و بدي.
دين با آمدنش تاريخ را متحول كرده و سبب تحول تاريخ شده است. انبيا نيز از آن جهت كه دين را آوردهاند مورد اهميت قرار ميگيرند.
اما مفهوم جديد فلسفه ديني به دنبال تغيير عنوان «ديني» به «وجودي» است. در تفسير جديد اگر چه خداوند با تحولات تاريخي رابطهاي مستقيم ندارد، ولي رابطة انسان با خداوند جوهرة اصلي تحولات را تشكيل ميدهد.
9ـ نظريه سنخشناسي: اين نظريه بر اساس مفهوم سنخ (Type) يك نوع معنايي ارائه كرده است. يك تيپ عبارت است از يك نمونه يا الگو كه مبين شخصيت يا خصوصيت يك نوع يا طبقه است، به عبارت ديگر يك تيپ، نمونهاي از حالتي كلي است كه در بسياري از افراد يك طبقه وجود دارد. اشپينگلر و دانيلوسكي از پيشگامان اين نظريهاند.
واگرايي و همگرايي نظريات با نظريه جابري
سنجش ميزان واگرايي و همگرايي نظريات نه گانه فلسفه تاريخ، با نظريه جابري مستلزم ارائه معيارها و ملاكهايي است. ملاك و معيار ما در مقايسه بين اين نظريات از دو جهت است: اول آنكه نظرية جابري در تفسير تاريخ اسلام بخشهاي مختلفي دارد كه با يافتن شباهتهاي بخشهاي نظريه جابري با نظريات مطرح، به تقسيم نظريات به واگرا و همگرا با نظريه جابري ميپردازيم. ما در حقيقت در اين رويكرد به دنبال همسويي نظريات با هم هستيم.
از جهتي ديگر موضوع و محور اساسي نظريات مطرح شده در فلسفة تاريخ در هر نظريه مشخص شده است. ما با مقايسه اين موضوع با نظرية جابري و همچنين مشخص كردن شباهتها و تفاوتها به ارزيابي دست ميزنيم؛ براي مثال موضوع نظريه قهرمانگرايي، قهرمانان تاريخ هستند، حال آيا جابري همين رويكرد را در تفسير خود از تاريخ اسلام دارد؟ آيا جابري اصولاً به قهرمانگرايي معتقد است؟ در اين مقايسه به پاسخ اين سؤالات ميپردازيم.
نظريات واگرا
با نگاهي به فحواي نظريات و مقايسه آنها با نظريه جابري ميتوان تشخيص داد كه كدام يك از نظريات با نظريه جابري واگرایی دارد. نظريه جغرافيايي كه بر اساس عوامل جغرافيايي تنظيم شده بود با نظريه جابري سازگار نيست. زيرا اگرچه جابري به تفاوتهاي جغرافيايي همانند ديگران پايبند است، ولي هيچگاه عوامل جغرافيايي را تعيين كنندة در سرنوشت تمدنها و پيدايش تاريخ و چگونگي رفتار آدمي نميداند.
نظريه قهرمانگرايي كه تاريخ را ساخته قهرمانان و نخبگان معرفي ميكند نيز با نظريه جابري نسبت واگرايي دارد، زيرا هيچگاه جابري معتقد به قهرمان پروري بدين شكل نيست. وي گرچه به برخي شخصيتها ميپردازد و نقش آنان را مهم ارزيابي ميكند، ولي هيچگاه به كليت خلق تاريخ به دست برخي نخبگان قائل نيست.
نظريه نژادي هم با نظريه جابري نسبت واگرايي دارد. نظريه نژادي، نژاد برتر را موجد تاريخ ميداند و بقيه نژادها را پست و حقير ميشناسد؛ در حاليكه نظريه جابري در پي مقايسه بين نژادها نيست؛ البته جابري متهم به قومگرايي است، ولي او هيچگاه به قوم عرب به عنوان سازندگان تاريخ نمينگرد. نظريه تاريخ بر پايه فنآوري هم به طور واضح با نظريه جابري واگراست و دليل آن نبود عنصر فنآوري در تاريخنگري جابري است.
همچنين نظريه اصالت اجتماعي نيز با نظريه جابري نسبت واگرايي دارد. در اين نظريه تأكيد زيادي بر عنصر جامعه انساني است. در جاي جاي كتابهاي جابري به خصوص كتاب عقل سياسي عربي اين نگاه مشهود است؛ ولي جابري به اجتماع انساني اينگونه بها نميدهد كه به آن نسبت به ساير عوامل، نقش محوري بدهد.
نظريات همگرا
برخي از نظريات نه گانه، همگرا با نظريه جابري هستند؛ البته همگرايي اين نظريات به معناي هماهنگي و همساني آنها با نظريه جابري نيست، بلكه فقط از بعضي جهات ميتوان اين نظريات را با نظريه جابري همگرا ناميد. در ادامه به بررسي آن¬ها ميپردازيم.
نظريه عامل سياسي: اين نظريه عامل سياسي را در تكامل تاريخ و جامعه اصل و مبنا قرار ميدهد و هر دوره تاريخي را مبارزه بين احزاب يا گروههاي سياسي مختلف ميداند كه سبب بروز صورتهاي مختلف زندگي اجتماعي و تمدن ميگردد. جابري نيز به عامل سياست اهميت خاصي دارد. او در تاريخ نگري خود سياست را عامل تحول تاريخ ميداند او حتي در تاريخنگري به دنبال كاوش عقل سياسي عربي ـ اسلامي است.
نظريه جبر اقتصادي: جابري در تاريخ نگري خود به عامل غنيمت (ثروت به طور عام) بسيار بها ميدهد. غنيمت يكي از عوامل است كه در تحول تاريخ نقش داشته است. اگر چه جابري مثل قائلان اين نظريه معتقد به اصل بودن اين عامل نيست و ثروت را عامل پيدايش صورتهاي مختلف حيات اجتماعي بشر نميداند، اما به ثروت و غنيمت بها داده و آن را يكي از عوامل مهم در تغيير تاريخ ميداند كه بسياري از حوادث تاريخي با آن معنا و تعبير ميشود.
نظريه ديني: عامل ديگري كه جابري به آن بها ميدهد دين و به تعبير جابري عقيده است. دو فصل از كتاب جابري تحت همين معناست؛ البته شايان ذكر است كه جابري تاريخ را تحقق ملكوت خداوند نميداند.
نظريه سنخشناسي: جابري بر جزئي از اين نظريه در قرائت خود از تاريخ معتقد است. وي معتقد به سه گروه شدن جامعه است كه يك گروه تيپ منفي و گروه ديگر تيپ مثبت و گروه سوم تودهاي شكلاند، ميباشد. وي معتقد است دو تيپ منفي و مثبت نقشها را ميآفريند و گروههاي خنثي نقشي ندارند.
نظریه¬ها نظریات واگرا نظریات همگرا
نظریه جغرافیایی
نظریه قهرمان¬گرایی
نظریه عامل سیاسی
نظریه نژادی
نظریه تاریخ مبتنی بر فن¬آوری
نظریه اصالت اجتماعی
نظریه جبر اقتصادی
نظریه دینی
نظریه سنخ¬شناسی
واگرایی و همگرایی نظریه¬های فلسفه تاریخ با نظریه جابری
نقد دروني تاريخنگري جابري
همانطور كه قبلاً اشاره گرديد، در نقد انديشه و تاريخ نگري جابري ميتوانيم دوگونه نقد داشته باشيم: اول، نقد بيروني و ديگري نقد دروني انديشه تاريخي او. به دليل اهميت ساختار فكري جابري ـ كه محور اصلي مقاله است ـ و همچنين رعايت اختصار در اينجا به نقد دروني انديشه جابري ميپردازيم. در اين بخش در پي پاسخ به اين سؤال هستيم كه تاريخنگري جابري از درون، چه نقاط قوت و ضعفي دارد؟ و تناقضات دروني كلام جابري چيست؟
الف) استنادات غير تاريخي و استدلالات نادرست
جابري در اثر مهم خود خطاهاي زيادي از نظر تاريخي مرتكب شده است. وي در پارهاي از موارد مشي علمي تاريخي نداشته و در پارهاي ديگر استدلالات نادرستي ارائه كرده است. يكي از خطاهاي جابري و اشتباهات او در مورد تشيع است. روش جابري در بررسي امامت و عقايد شيعه روشي غير تاريخي است؛ بدين معنا كه وي بايد يا روش كلاميِ مبتني بر استدلال قرآن و سنت از امامت را طرحريزي ميكرد يا روشي صرفاً تاريخي را ارائه ميداد. اما جابري چنین نکرده است. جابري اصلاً به عقايد شيعه و سرگذشت اين گروه قبل از مختار اشاره نميكند و به بررسي و نقد اعتقادات شيعه از زبان گروهي زيرزميني به نام كيسانيه ميپردازد. در حالي كه اين گروه اولاً به عنوان عضوي جدا شده از پيكره تشيع مطرح بودند و ثانياً مطرح كردن عقايد شيعه از زبان غاليان و كيسانيه اساساً باطل است.
روش اصولي در اين زمينه بررسي اعتقادات شيعه از زبان هسته اصلي تشيع است. منطقي بود كه جابري براي بررسي عقايد شيعه به كل جهان اسلام در آن دوره توجه كند و امامت، عصمت و مباحث اعتقادي شيعه را از اهل بيت پيجويي كند نه از مختار و فرقه غالي كيسانيه. به نظر نگارنده جابري در اين فقره به جز متهم نمودن تشيع به غلو كاري نكرده است.
جابري در فقرهاي ديگر به تشريح عقايد مختار به علم الهي امام اشاره دارد و در بحثي مفصل از علم امام و علم الهي نتيجه ميگيرد كه اصحاب مختار چنين ادعايي را در مورد علم مختار داشتند. او سپس نتيجه ميگيرد كه مختار با اين عمل بابي وسيع براي ادعاي نبوت گشوده است.
ب) تناقضات دروني تاريخنگري جابري
در اين بخش برخي از تناقض گوييهاي تاريخنگري جابري را بررسي ميكنيم. در اين فقره، ما درصدد پاسخدهي به اين سؤالها هستيم كه تناقضات دروني تاريخنگري جابري چيست؟ آيا جابري در آثار خود و به خصوص تاريخنگري مطلب يا نظری ذكر كرده است و بعد نقيض آن را گفته باشد؟
يكي از اشكالات كلي مشترك بين جابري و ابن خلدون اين است كه نتوانستهاند روش پژوهش خود را در آثار خود پياده كنند و به نحوي از گفته خود تخطي كردهاند. ابن خلدون معتقد است بسياري از اشكالات تاريخي از آن روست كه مورخان، طبيعت و علل واقعي رويدادهاي تاريخي را به شيوهاي روشن و اصولي پيجويي نكردهاند؛ بنابراين ابن خلدون كتاب العبر خود را ميخواست با اين شيوه تدوين كند؛ اما نتوانست اين كار را به طور صحيح انجام دهد. وي هدف از تأسيس علم عمران را تأسيس علمي جديد بر اساس «معياري صحيح» ميداند كه قادر خواهد بود تاريخنگاري را به شيوهاي منطقي پيريزي كند؛ علمي كه قواعدي داشت كه بر اساس اخبار صحيح ميتوانست به شناخت نظام اجتماعي نائل شود. به نظر جابري همين نكته باعث شكست ابن خلدون شد. ضعف پروژه ابن خلدون در اين بود كه نتوانست ارتباط ميان تاريخ و وقايع را به خوبي درك كند. بنابراين روش ابن خلدون هيچگاه براي نوشتن تاريخ به كار گرفته نشد (حتي توسط خود او) و العبر كاملاً جداي از مقدمه پا به عرصه وجود نهاد.
به همين نحو جابري نيز دچار خطا شده است. محمود امين العالم عقيده دارد جابري غفلتهاي عجيبي مرتكب شده است. جابري به بسياري از جنبشهاي سياسي ـ تاريخي اصلاً اشاره نكرده است؛ از جمله جنبش زنج، قرامطه و انديشههاي فقهي و همچنين دولتهايي همانند دولت موحدين و فاطميان را از قلم انداخته است. آيا اين جنبشها جلوهها و نمودهاي عقل سياسي نيست؟ جانبداري بيشتر جابري از دموكراسي او را به انساني تك بعدي تبديل كرده است. در واقع عقل سياسي را نميتوان در يك بعد بررسي كرد و بايد به عقل اشراقي، عقل شيعي و عقل سني و جنبههاي مختلف ديگر توجه داشت. جابري با اهمال در بسياري از حوادث تاريخ اسلام، نوعي «اين هماني» بر كل تاريخ حاكم نموده و كل تاريخ را به مثابه يك وحدت و كل ارزيابي كرده است، در حالي كه مسلط كردن اين قالبها بر تاريخ پذيرفتني نيست.
ج) پيشداوريهاي جابري
در بسياري موارد انديشمندان با پيشداوريها و زمينههاي ذهني قبلي با موضوع پژوهشي خود برخورد ميكنند. حال اين سؤال اساسي مطرح است كه پيش داوريهاي جابري در تاريخنگري او چيست؟ در اين جا سعي داريم تعيين كنيم كه كدام گزارهها از قبل مورد توجه جابري بوده و عيناً آنها را نتيجه گرفته است.
يكي از مواردي كه جابري با پيشداوري و زمينه ذهني قبلي با آن روبهرو شده است و نتوانسته بيطرفانه در مورد آن سخن بگويد تشيع است. شيعه و تشيع موضوعي است كه در سطح وسيع در نقد تفكر عربي ـ اسلامي مورد بيمهري قرار گرفته است. با توجه به اينكه جابري از يك سو تحت تأثير ابن خلدون و از سوي ديگر تحت تأثير كتب قديم ملل و نحل بوده است. نتوانسته موضوع تشيع را از منابع صحيح آن بررسي نمايد.
جابري در مورد مدعيان دروغين نبوت، و اين كه ادعاي آنان ريشه در كهانت آنان داشت به تفصيل سخن ميگويد و قبل از اسلام و مدعيان دروغين نبوت را به بعد از اسلام و حتي به كجرويهاي بنياميه و انحرافات آنان پيوند ميزند. جابري سخن را به افسانه امامت و افسانه عبدالله بن سبا كشانده و شيعيان را از مدعيان دروغين پيامبري معرفي ميكنند.
اما اينكه جابري چگونه با آن همه تأليفات و شهرت علمي بالا به يك باره تشيع را به غلو و اصل تشيع را به عبدالله بن سبا پيوند ميدهد، به نظر ميرسد وي در اين مورد يافتههاي تعصبآميز خود را كشفيات ميخواند و نه اينكه تحقيق بيطرفانه ارائه كند. وي سه كشف پياپي دارد: اولين كشف او بناي ذوالخلصه معروف به كعبه يماني است كه معبدي براي پرستش بتها بوده است؛ كشف دوم وي به روستاي فاو مربوط است كه اين روستا پايتخت دولت كنده بوده است؛ كشف سوم جابري مربوط است به اين¬كه تورات و يهوديت از همين منطقه يعني فاو منتشر شده است. جابري در نتيجهگيري از اين كشفيات معتقد است در جريان جنگ بين علي و معاويه، يمنيها كه در اين منطقه ساكن بودند به جانبداري علي به پا خاستند. سپس جابري با طرح چند سؤال فرضي درباره چگونگي اسلام آوردن يمنيها و اهل كنده به خصوص اشعث بن قيس رهبر آنان، به اين نتيجه ميرسد كه چه ارتباطي بين يمنيها، سبائيه و علي وجود دارد؟
سپس جابري به دنبال مؤيدات براي نظریه و كشفيات خود است. آري، تشيع از شخص ابن سبا كه اصليت يهودي داشته نشئت گرفته و ساكنان اين منطقه كه ابتدا بتپرست بودند و تاكنون مظاهري مانند ذوالخلصه را در ميان داشتند، با قبول يهوديت، اسماً اسلام پذيرفتند و از طريق رابطه با علي توانستند بدعتي در دين پيامبر ايجاد كنند.
جابري نهايت غرض ورزي را در مورد شيعه انجام داده است. اگر جابري قدري انصاف علمي ميداشت ميديد كه درباره افسانه عبدالله بن سبا تحقيقات دامنهداري شده است و بطلان آن و انتساب به تشيع آن باطل است. اگر جابري به كتب ملل و نحل بر ميگشت اصل تشيع را نه افسانه عبد الله بن سبا و يمنيها بلكه اعتقاد به امامت علي ميديد.
نكته جالب توجه اين است كه خود جابري با اينكه به اسطوره¬اي بودن عبدالله بن سبا و روايات سيف اعتراف دارد، با اين حال پیشاپیش حکم به بطلان تشیع می¬کند و عبدالله بن سبا را يكي از ايادي شيعي معرفي ميكند.
موارد اين چنيني در تاريخنگري جابري بسيار يافت ميشود كه قابل اعتنا نيست. وي حتي با تمام اعتراضاتي كه به او شده است در آثار جديد خود نيز همين روند و عقيده را ادامه داده است.
نتيجهگيري
پس از اين مقايسه كلي مشخص شد كه نظريه جابري و فلسفه نظري تاريخ او با برخي نظريههاي رايج در باب فلسفه نظري تاريخ همگرا و با برخي از نظريههاي ديگر واگراست؛ اما بايد يادآور شد كه فلسفه نظري تاريخ جابري از نظر مفهوم سازي و آرايش مطالب تاريخ اسلام با فلسفههاي نظري ديگر مطرح شده كاملاً متفاوت است. اين تفاوتها بيشتر در قرائت جابري از تاريخ اسلام نمود و ظهور دارد. همان طور كه در تاريخ نگري جابري شيوههاي جديدي وجود دارد، نقدهايي نيز به تاريخ نگري او وارد است كه نبايد از آنها غافل ماند.
پی نوشت ها
. العقل المستقيل يا العقل المکِّون.
. عقل مکوِّن و عقل مکوَّن دو مفهومي است. كه جابري در مورد آن ميگويد: عقل مکوَّن يا عقل مستقيل همان عقل ساخته شده است. محمد عابد الجابري، تكوين العقل العربي (بيروت: مركز دراسات الواحده العربيه، چاپ دوم) ص 15 ـ 16.
. محمد عابد الجابري، التراث و الحداثه (بيروت: مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ سوم، 2006) ص 95 ـ 121.
. همو، العقل السياسي العربي (بيروت: مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ دوم، 1992 م) ص 166 ـ 165.
. جابري در اينجا بحث نظري مفصلي از نظريه ماركس دارد و به اين نتيجه ميرسد كه ميان فلسفه و تاريخ رابطه محكمي برقرار است و پس از سؤالاتی که مطرح می¬کند، تاریخ اسلام را براساس الگوی مارکس تفسیر می¬کند. برای تفصیل بیشتر نک: محمد عابد الجابري، التراث و الحداثه (بيروت: مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ سوم، 2006 م) ص 121 ـ 95.
. محمد عابد الجابري، التراث و الحداثه، ص 112.
. همان.
. محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 184 ـ 189.
. همان، ص 88.
. الريع.
. محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 132.
. همان، ص 99.
. همان، ص 100.
. همان، ص 117.
. همان، ص 167.
. همان، ص 169.
. همان، ص 182.
. همان، ص 187.
. همان، ص 57 ـ 230.
. همان، ص 50.
. همان، ص 57، 79، 197، 231.
. محمد عابد الجابري، التراث والحداثه، ص 112 ـ 113.
. تقي آزاد ارمكي، جامعه شناسي ابن خلدون (تهران: انتشارات تبيان، چاپ اول، 1376) ص 132.
. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ در ترازو (تهران: انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1370) ص 207.
. هوك سيدني، قهرمان در تاريخ، ترجمه خليل ملكي (تهران: انتشارات رواق، 1357) ص 60.
. ويل دورانت، تاريخ فلسفه (تهران: سازمان انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ نهم، 1370) ص 373.
. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ در ترازو، ص 205.
. ويل و آريل دورانت، درسهاي تاريخ (تهران: انتشارات ققنوس، زمستان 1385) ص 32.
. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ در ترازو، ص 211.
. آندره پييتر، ماركس و ماركسيسم، ترجمه شجاع الدين ضيائيان (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1360) ص 35.
. همان.
. مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ (قم: انتشارات صدرا، چاپ دوم، پاييز، 1370) ج 1، ص 199.
. ماكس وبر، دانشمند و سياستمدار (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1376) ص 98.
. محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 285.
. محسن مهدي، فلسفه تاريخ ابن خلدون (تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1373) ص 190.
. علي الحلي، ابن خلدون في مرايا النقد المعاصر (بغداد، دارالشئون الثقافية العامه، چاپ اول، 2004 م) ص 70.
. محمد عابد الجابري، نحن و التراث و قرائات معاصره في التراثنا الفلسفي (بيروت: المركز الثقافي العربي، چاپ ششم، 1993 م) ص 317.
. همو، التراث الحداثه، ص 346 ـ 345. همچنين نك: محمود امين العالم، مواقف نقديه من التراث (مصر: دارالقضايا فكريه للنشر و التوزيع، 1996 م) ص 77.
. جمعي از محققان، مشروع اعاده كتابه التاريخ الاسلامي (لبنان: مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ اول) ص 267.
. محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 207.
. همان، ص 207 ـ 221.
. نك: سيد مرتضي عسكري، عبدالله بن سبا.
. ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلامیين و اختلاف المصلين (بيروت: چاپ دوم، بی¬نا، بی¬تا) ص 15؛ محمد بن عبدالكريم الشهرستاني، الملل و النحل (ايران: منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم، بی¬تا) ص 131.
. محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 219 ـ 218.
. محمد عابد الجابري، مدخل الي فهم القرآن الكريم في التعريف بالقرآن (بيروت: مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ دوم).
منابع
- اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، بيروت، چاپ چهارم، بيتا.
- پييتر، آندره، ماركس و ماركسيسم، ترجمه شجاع الدين ضيائيان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360.
- آزاد آرمكي، تقي، جامعه شناسي ابن خلدون، تهران، انتشارات تبيان، چاپ اول، 1376.
- جمعي از نويسندگان، مشروع اعادة كتابة التاريخ الاسلامي، لبنان، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ اول.
- زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، تهران، اميركبير، چاپ سوم، 1370.
- الحلي، علي، ابن خلدون في مرايا النقد المعاصر، بغداد، دارالشئون الثقافيه العالمه، چاپ اول، 2004 م.
- وبر، ماكس، دانشمند و سياستمدار، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1376.
- مهدي، محسن، فلسفه تاريخ ابن خلدون، ترجمه مجيد مسعودي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1373.
- شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، ايران، منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم.
- الجابري، محمد عابد، التراث و الحداثه (دراسات و مناقشات) بيروت، مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ سوم، 2006 م.
- _________، العقل السياسي العربي، بيروت، مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ دوم، 1992 م.
- _________، تكوين العقل العربي، بيروت، مركز الدراسات الوحده العربيه، چاپ دوم، بی¬تا.
- _________، فهم القرآن الكريم، بيروت، مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ اول، بی¬تا.
- _________، مدخل الي القرآن الكريم، في التعريف بالقرآن، بيروت: مركز دراسات الوحده العربيه، چاپ دوم، بی¬تا.
- _________، نحن و التراث و قرائات معاصره في التراثنا الفلسفي، بيروت، المركز الثقافي العربي، چاپ ششم، 1993 م.
- العالم، محمودامين، مواقف نقديه من التراث، مصر، دارالقضايا فكريه للنشر و التوزيع، 1996م، بی¬تا.
- عسكري، سيد مرتضي، عبدالله بن سبا و اساطير اخري، قم، المجمع العلمي الاسلامي، چاپ اول، بی¬تا.
- مطهري، مرتضي، فلسفة تاريخ، قم، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1370.
- سيدني، هوك، قهرمان در تاريخ، ترجمة خليل ملكي، تهران، انتشارات رواق، 1357.
- دورانت، ويل و آريل، درسهاي تاريخ، تهران، انتشارات ققنوس، زمستان، 1385.
- دورانت، ويل، تاريخ فلسفه، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ نهم، 1370.