بررسی سبک رهبری و روش های جلب اطاعت پیروان در قیام های شیعی دوران حکومت امویان
کرم اللهی نعمت الله
بررسی سبک رهبری و روش های جلب اطاعت پیروان
در قیام های شیعی دوران حکومت امویان
تاریخ دریافت: 16/10/88 تاریخ تأیید: 20/2/89
دکتر نعمت الله کرم الهی*
ابوذر کرم الهی**
فراگذشتن از تاريخ نقلي و گام نهادن در عرصه تاريخ تحليلي، مستلزم بهرهگيري از اندوخته دانش بشري در حوزه علوم انساني و اجتماعي است. با توجه به اين مهم، تحقيق حاضر با اتخاذ رويكرد جامعهشناختي، در راستاي تحليل تحولات اجتماعي ـ سياسي برههاي خاص از تاريخ اسلام كوشيده است. در اين تحقيق، ضمن بررسي قيامهاي شيعي حادث شده در سالهاي 62 ـ 132 ق، با بهرهگيري از روش تاريخي ـ تطبيقي، رگههاي اشتراك و افتراق آنها براساس دو شاخص «سبك رهبري» و «روشهاي جلب اطاعت پيروان» بررسي و گونهشناسي گرديده است.
براساس يافتههاي تحقيق، قيامهاي «توابين»، «زيد بن علي»، از حيث سبك رهبري و روش جلب حمايت پيروان در يك گونه قرار ميگيرند اما قيامهاي «مختار» و «عبدالله بن معاويه» در دسته ديگري جاي ميگيرند.
واژه¬های كليدي: قيامهاي شيعي، گونهشناسي، سبك رهبري، روشهاي جلب اطاعت پيروان.
مقدمه
نهضت عاشورا در تاريخ اسلام (خاصه تاريخ تشيع) نقطه عطفي است كه از جنبههاي گوناگون، آغازگر تحولات بنيادين در ساختار جامعه اسلامي و انديشه مسلمانان بوده است. اين حادثه، از يك سو، نشان دهندة جسارت دشمنان اهل بيت در پردهدري و حرمتشكني آنان و از ديگر سو، هويداگر انگيزهها و اهداف واقعي حكومت امويان براي جامعه اسلامي و به ويژه آزموني جهت ارزيابي صحت مدعاي آنان در پيروي از سنت پيامبر خدا6 بود. پس از فرونشستن غبار حادثه كربلا و آشكار شدن حقايق پنهان آن، به ويژه در نتيجه عبور كاروان اسيران از كوفه تا شام و روشنگريهاي امام سجاد و حضرت زينب(س)، اولين جرقههاي تحرك و پويايي پيروان اهل بيت8 عليه دستگاه جبار اموي نمود يافت و در زماني نسبتاً كوتاه قيامهاي متعددي به خونخواهي شهداي كربلا شكل گرفت. اين قيامها به سهم خود در تحولات جامعه اسلامي و به ويژه فروپاشي حكومت بنياميه نقش مهمي ايفا كردند. قيامهاي «توابين»، «مختار بن ابوعبيده ثقفي»، «زيد بن علي» و «عبدالله بن معاويه» از جمله حركتهاي اعتراضي و خونيني بودند كه اساس حكومت اموي را به چالش كشيدند و در سستي و اضمحلال متعاقب آن تأثير اساسي داشتند. با توجه به اينكه قيامهاي مذكور در شرايط زماني گوناگوني شكل گرفتند. به رغم ريشه داشتن آنها در واقعه عاشورا و برخورداري از پارهاي شباهتها، داراي برخي نقاط افتراق نيز بودند در اين نوشتار تلاش ميشود تا با استفاده از مباحث جامعه شناختي، شاخصهايي استخراج و براساس اين شاخصها، قيامهاي مزبور تحليل تطبيقي شود. «سبك رهبري» و «روش جلب اطاعت پيروان»، دو شاخص عمدهاي هستند كه در تحليل قيامهاي شيعي مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
تذكر اين نكته ضروري است كه در نوشتار حاضر، مفهوم قيامهاي شيعي به حركتهاي جمعي، اعتراضي و خونيني اطلاق ميشود كه متشكل از دوستداران خاندان پيامبر6 و معتقد به شايستگي آنان براي خلافت بوده و با هدف خونخواهي شهداي كربلا و عليه حكومت بني اميه برپا گرديدند.
اين مقاله در صدد پاسخگويي به سؤالهاي زير است:
1ـ رهبران قيامهاي شيعي دوران بنياميه، داراي چه سبك رهبري بودند؟
2ـ رهبران اين قيامها از چه روشهايي براي جلب اطاعت پيروان خود استفاده ميكردند؟
چارچوب مفهومي
در چارچوب مفهومي، محقق مفاهيم مورد استفاده در دستهبندي و تحليل دادهها را به گونهاي روشن تعريف و ابعاد و ويژگيهاي آنان را توضيح ميدهد. با توجه به اينكه نوشتار حاضر از سنخ توصيفي و ناظر به گونهشناسي قيامهاي شيعي بر حسب «سبك رهبري» و «روشهاي جلب اطاعت پيروان» است، سطح نظري آن از سنخ چارچوب مفهومي خواهد بود. در تدوين چارچوب مفهومي از مباحث جامعهشناختي در باب سبك رهبري و روشهاي رهبران در جلب همكاري پيروان بهره گرفته شده است.
1. تعريف و ويژگيهاي رهبري
رهبري همواره با انسان عجين بوده است. از زماني كه انسان به صورت بدوي با گردآوري خوراك و شكار حيوانات روزگار ميگذرانيد و دوام و بقاي او در گرو توان وي در هدايت نيرو در شكارگاه يا نقل مكان براي دستيابي به منابع غذايي بود، تا دنياي پيچيده و درهم تنيده امروزي، همواره رهبري وجود داشته است.
روان شناسان اجتماعي، رهبري را فرايندي ميدانند كه طي آن يكي از اعضاي گروه، براي دستيابي به اهداف ويژه گروه، ساير اعضا را تحت تأثير قرار ميدهد. نكته مهم در تعريف رهبري آن است كه تأثيرگذاري متقابل ميان رهبر و پيروان به منظور نيل به اهدافي است كه عموماً جنبه گروهي دارد. فيدلر، عنصر اساسي رهبري را «اعمال نفوذ» ميداند. از ديد او، رهبري رابطهاي است كه در آن شخص ميكوشد تا به منظور دستيابي به هدف مشترك بر ديگران اعمال نفوذ كند. از ديد لوب، رهبري فرايند تغيير هدفداري است كه براساس آن رهبر و پيروان، از طريق اهداف مشترك به هم پيوند يافته و حركت در راستاي چشمانداز مشترك را آغاز ميكنند.
شخص رهبر براي برخورداري از توانايي نفوذ در ديگران، مي بايست داراي ويژگيهايي باشد. بارون و بايرن (1997 م)، با بررسي نتايج تحقيقات انجام شده در باب ويژگيهاي رهبري، هشت ويژگي اصلي را كه هر كدام حاوي چند ويژگي فرعيتر هستند، شناسايي و ارائه ميكنند. خلاصه اين يافتهها در جدول شماره (1) آمده است.
جدول شماره (1): ويژگيهاي رهبري
کشاننده میل به پیشرفت، بلندپروازی، انرژی زیاد، پیگیری و اصرار بر امور، ابتکار عمل
صداقت و درستی قابل اعتماد بودن، پایایی و باز بودن
انگیزه رهبری میل به تأثیرگذاری بر دیگران برای نیل به اهداف مشترک
اعتماد به نفس باور و اعتماد به توانایی¬های خویش
توانایی شناختی هوش، توانایی انسجام بخشی و تفسیر اطلاعات گسترده
خلاقیت نوآوری
انعطاف¬پذیری توانایی سازش با نیازهای پیروان و تغییر مقتضیات موقعیت¬ها
تخصص دانش فعالیت¬های گروهی و موضوعات فنی مربوط به گروه
2. سبك رهبري
رهبري فرايندي است از نفوذ متقابل بين رهبر و پيروان در يك موقعيت معيّن و در راستاي هدفي مشخص. رهبران در فرايند نفوذ متقابل با پيروان، براي برانگيختن حس وفاداري و همراهسازي آنها با آرمانها و اهداف خود، تدابير گوناگوني را به كار ميبندند، كه به آن سبك رهبري اطلاق ميشود. اين تدابير، بعضاً ملموس و دست يافتني و پارهاي مواقع نيز آرماني هستند. گرچه ميتوان با بهرهگيري از معيارهاي گوناگون، گونهشناسيهاي متفاوتي از رهبران كرد، امّا در يك گونهشناسي عام، رهبران را برحسب معيار «شيوه تعامل با پيروان براي نفوذ در آنان»، به دو دسته كلي رهبران تبديلي (تحولگرا) و رهبران تبادلي (خدمتگزار) تقسيم ميكنند.
رهبران تبديلي، پيروان خود را ترغيب ميكنند تا نيازهاي شخصي خود را به نفع يك هدف و آرمان مشترك تعالي بخشند. اين قبيل رهبران، چشماندازي از آينده ترسيم ميكنند و ديگران را از طريق ملغمهاي از برانگيختن هوشياري و الهام ظريف، براي پيوستن به آن چشم انداز تشويق ميكنند. باس و آوليو معتقدند زماني كه رهبر با ارتقا و توسعه خواستههاي پيروان، آگاهي و پذيرش آنها را براي مأموريت و اهداف گروه برانگيزد، رهبري تبديلي ظهور ميكند. در مجموع، رهبران تبديلي را رهبران بزرگ واقعي مينامند، زيرا اين قبيل رهبران، احساسات پيروان را بر ميانگيزند و با ترغيب حاميان به اعتقاد به غير ممكنها، باعث ايجاد تغيير ميشوند.
برخلاف رهبران تحولگرا، رهبران خدمتگزار يا تبادلي، بيشترين اهتمام خويش را مصروف برآوردن نيازهاي آشكار و ملموس پيروان خود ميسازند. رهبري خدمتگزار، معمولاً منافع پيروان را بر تمايل و علاقه شخصي خويش ترجيح ميدهد. مردم بيشتر از اين رهبران حمايت ميكنند، به خصوص اگر احساس كنند كه فرصتي براي بيان عقايد خود دارند. رهبران تبادلي ضمن اهتمام به خواستههاي پيروان خود، ميكوشند نيازهاي آنان را در ازاي سطوح مورد انتظار عملكرد كاري، برآورده كنند. رهبران خدمتگزار، همراهي زيردستان را در برابر پاداشهاي محسوس به دست ميآورند. رويكرد رهبري تبادلي بر آن است كه رهبران اثربخش بايد به گونهاي رفتار كنند كه نيازهاي پيروان خود را برآورده سازند.
3. روشهاي جلب اطاعت
رهبران حركتهاي جمعي، براي جلب حمايت پيروان خويش از روشهاي گوناگوني استفاده ميكنند. مهمترين اين روشها كه از آنها به روشهاي جلب اطاعت و فرمانبرداري تعبیر می¬شود، از اين قرارند: «روش گام به گام»، «روش انجام خدمت و مديونسازي» و «روش ايجاد احساس گناه».
در روش گام به گام، شخص رهبر براي جلب همراهي پيروان، در فرايندي تدريجي، ابتدا خواستههاي نسبتاً كم اهميت را مطرح و پس از جلب موافقت پيروان، خواستههاي مهم تر و اساسيتر را ارائه ميكند. در اين روش، رهبر با شناخت ويژگيهاي روانشناختي پيروان و با توجه به شرايط گوناگون اجتماعي، سياسي و اقتصادي، انتظارات خويش را متناسب با نيازهاي پيروان تنظيم و از آنها درخواست حمايت و همراهي ميكند.
در روش انجام خدمت و مديون سازي، رهبر در يك تبادل دو سويه، برآوردن نيازهاي پيروان را بر طرح خواستههاي خويش مقدم ميسازد. در اين روش، رهبر ابتدا ميكوشد با ارائه خدمات مناسب به پيروان، آنها را مديون خويش نمايد و سپس انتظارات خود از پيروان را مطرح كند.
سرانجام در روش ايجاد احساس گناه، رهبر ميكوشد با بيان وظايف و نقشهاي پيروان و يادآوري كاستيهاي آنها در انجام مطلوب آن وظايف، احساس گناه و شرمساري را در آنان برانگيخته و از اين طريق حمايت و فرمانبريشان را جلب نمايد.
با عنايت به چارچوب مفهومي تحقيق، در ادامه، با محور قرار دادن شاخصهاي مطرح براي متغيرهاي «سبك رهبري» و «روش جلب اطاعت پيروان»، رگههاي اشتراك و افتراق قيامهاي شيعي دوران حكومت امويان مورد بررسي و تحليل قرار ميگيرند.
سبك رهبري قيامهاي شيعي
همانگونه كه گفته شد، رهبري فرايندي است از نفوذ متقابل بين رهبران و پيروان در يك موقعيت معيّن و در راستاي اهدافي مشخص. رهبران براي همراه سازي پيروان با آرمانها و اهداف خود، تدابير گوناگوني را اتخاذ ميكنند. رهبران برحسب شيوه تعامل با پيروان به دو دسته كلي رهبران تبديلي و رهبران تبادلي تقسيم ميشوند. در ارزيابي سبك رهبري، تذكر اين نكته ضروري است كه سبكهاي رهبري تبادلي و تبديلي هيچگونه امتياز ذاتي نسبت به يكديگر ندارند. اين دو سبك رهبري براساس معيار كارايي و سودمندي قابل ارزيابي هستند؛ به اين معنا كه بنا بر مقتضيات و شرايط زماني و مكاني هر كدام از سبكهاي رهبري كه داراي كارآمدي بيشتري باشند، بر ديگري برتري دارند.
در اينجا براساس تقدم زماني، هر كدام از قيامهاي شيعي دوران حكومت اموي را بر حسب سبك رهبري، مورد بررسي قرار ميدهيم. براي ارزيابي سبك رهبري در هر قيام، گفتار، نوشتار و عملكرد رهبران آن قيام را بررسي ميكنيم.
1. قيام توابين
براي روشن شدن سبك رهبري قيام توابين، برخي از سخنان و نامههاي سليمان بن صرد خزاعي، رهبر اين قيام را تحليل و بررسي ميكنيم.
بعد از توافق توابين بر پذيرش رهبري سليمان بن صرد خزاعي و بيعت با او، وي در نخستين واكنش، سخناني به اين شرح ايراد كرد:
... به خدا بيم دارم كه در اين روزگار كه معاش سخت است و بليه بزرگ و ستم عام، سرانجام ما شيعيان، صاحب فضيلت نيك نباشد كه ما در انتظار آمدن خاندان پيغمبرمان بوديم و به آنها وعده ياري ميداديم و به آمدن ترغيبشان ميكرديم و چون بيامدند سستي كرديم و عاجز مانديم و دورويي كرديم و نظاره كرديم و منتظر مانديم ببينيم چه ميشود، تا فرزند پيغمبرمان و باقيمانده و سيره و پارهاي از گوشت و خون وي، ميان ما و به نزد ما كشته شد، كه كمك ميخواست و نبرد و انصاف ميخواست و نمييافت. فاسقان وي را هدف تير و آماج نيزهها كردند و كشتند و آنگاه بر او تاختند و جامهاش ببردند. به پا خيزید كه خدايتان خشمگين است. سوي زن و فرزند باز مگرديد تا خدا خشنود شود و گمان ندارم خشنود شود تا قاتلان وي را از پا در آريد و يا نابود شويد. از مرگ بيم مداريد كه هر كه از مرگ بيم كرده به مذلت افتاده، مانند قدماي بني اسرائيل مباشيد...
سليمان در محل تجمع پيروانش در نخيله، باز به ايراد سخنراني ميپردازد و ميگويد:
اي مردم، خدا به نيت شما واقف است، شما به تحقيق به مرادتان خواهيد رسيد. دنيا را ياراني است و آخرت را ياراني. ياران آخرت نه طلا ميخواهند نه نقره و نه لذت، ولي ياران دنيا فقط به آن دل خوش داشتهاند. رحمت خدا بر شما شامل ميشود، اگر در دل شب نماز بپاداريد و خدا را بسيار ياد كنيد تا سرانجام با ستم كار بستيزيد. شما را هيچ چيز گرانبهاتر از جهاد و نماز نميتواند به خدا نزديك كند، زيرا جهاد نشانه عمل است.
در اين سخنان، سليمان با بيان كاستيها و گناهان شيعيان در حمايت نكردن خاندان پيامبر6 و نيز پرهيز دادن آنان از دنياخواهي، بر آن است تا حجت را بر پيروان خويش تمام كرده و وفاداري آنها را نه با وعده منافع دستيافتني مادي ـ مقام و منصب حكومتي يا كمك مالي ـ كه با جانفشاني در راه اهداف اسلامي و آرمانهاي الهي برانگيزد. وي در اين سخنان، رويه واحدي را پيگرفته است؛ رويهاي كه ضمن برانگيختن احساسات پيروان، آنان را در راستاي ارزشهاي اخلاقي و ديني جهت ميدهد. اتخاذ اين رويه، سليمان را در رديف رهبران تحولگرا قرار ميدهد.
افزون بر سخنان فوق، از بررسي نوشتههاي سليمان نيز ميتوان سبك رهبري او را تشخيص داد. وي در نامهاي به اهالي مدائن براي دعوت آنان به قيام، مينويسد:
... عجب دنيا خانهاي است كه نيكيها در آن برفته و بديهاي آن بمانده. با خردمندان ناسازگاري ميكند و بندگان نيك خداي از آن آهنگ رحل كردهاند و اندك دنياي فاني را به عوض ثواب بسيار و باقي خدا فروختهاند. دوستان خدا، برادران شما و شيعيان خاندان پيامبرتان در كار خويش و اين بليه كه در مورد پسر دختر پيامبرشان رخ داد انديشه كردهاند كه وي را خواندند و اجابت كرد، امّا دعوت كرد و اجابت نيافت؛ خواست برگردد، امّا نگذاشتند؛ امان خواست و ندادند. كساني را رها كرد، امّا رهايش نكردند و بر او تاختند و خونش را ريختند. به ستم و تعدي و گردن فرازي، و خداوند بيناي اعمال آنهاست.
در اين نامه، نيز هيچ نشانهاي دال بر اعطاي وعده دنيايي براي جلب همراهي پيروان به چشم نميخورد.
افزون بر سخنان و نامههاي فوق كه سليمان قبل از آغاز قيام و با هدف بسيج نيرو، آنها را به زبان يا قلم طرح ميكرد، در حين جنگ نيز سخناني از سليمان نقل شده است. وي در اوج درگيري با نيروهاي ابن زياد، به هواداران خود اينگونه خطاب كرد:
... دشمني كه منظور شما بود و راههاي درازي را پيموديد تا سراغ او برويد، اكنون به پاي خود به سوي شما آمده است. شما روزها و شبها را در راه بوديد و رنج بسيار برديد تا به اينجا رسيديد. اكنون جنگ را با جانبازي و فداكاري و پايداري و بردباري استقبال كنيد كه خداوند با صابران است. هرگز كسي پشت به دشمن نكند، مگر قصد جانبازي و تغيير موضع نبرد داشته باشد، يا بخواهد به ياري ياران خود بشتابد؛ كسي را كه فرار كرد مكشيد؛ مگر آنكه با شما به جنگ برگردد. اين سيره و آيين نبرد علي بود كه ميان پيروان خود مانده است. خداوند كسي را بيامرزد كه جانبازي او از روي صدق و اخلاص بوده و در عهد و وفاي خود پايدار شد.
وي همچنين، در حين جنگ نيز از ارشاد و موعظه ياران خود غافل نبود و به آنان ميگفت:
اي شيعيان آل محمد6، اي كساني كه براي خونخواهي حسين برخاستهايد، بخشش خداوند تعالي بر شما باد. سوگند به خدا، كه ميان شما و بهشت چيزي نيست مگر توبه و وفاي به عهد. بندگان خدا، هر كه خدا را ميخواهد و دوست دارد كه گناهانش بخشيده شود به سوي من بشتابد.
در سخنرانيها و نامههايي كه در متون تاريخي از سليمان بن صرد خزاعي موجود است، هيچ وعدهاي دال بر اعطاي مقام سياسي يا موقعيت اقتصادي و اجتماعي به پيروان ديده نميشود. وعدههاي او به يارانش، اعم از لقاي پروردگار، پذيرش توبه، عفو گناهان، ورود به بهشت و مانند آن جملگي وعدههايي آرماني و معنوي هستند.
در مجموع ميتوان گفت، محتواي سخنان سليمان نشان دهنده تأكيد او بر اهداف و آرمانهاي معنوي و عدم توجه به خواستهاي دنيایي و مادي پيروان است. وي هواداران خود را به پاداشهاي اخروي و رضايت و خشنودي خداوند بشارت ميدهد. پاداشهايي كه هيچ كدام از سنخ مقام و موقعيت دنيايي نيستند. وي از يك سو يارانش را به مراعات اصول اخلاقي مورد تأكيد حضرت امير در جنگ عليه دشمنانش توصيه ميكند و از ديگر سو، آنها را به احراز رضايت الهي و جانفشاني در راه او فرا ميخواند. در اين ميان نيز ضمن پرهيز از اعطاي وعده دنيايي به پيروان، پاداش آنها را ورود به بهشت و لقاي پروردگار اعلام ميكند.
بنابراين با عنايت به سخنان و نامههاي سليمان بن صرد خزاعي، ميتوان او را از حيث سبك رهبري در زمره رهبران تبديلي يا تحولگرا جاي داد. رهبران تبديلي پيروان خود را ترغيب ميكنند تا نيازها و منافع شخصي خود را به نفع يك هدف و آرمان مشترك تعالي بخشند. آنها چشماندازي خاص از آينده ترسيم نموده و پيروان را براي پيوستن به آن چشمانداز تشويق ميكنند.
2. قيام مختار
رويه مختار در تعامل با پيروانش در دوران قبل از قيام با زمان قيام، تفاوت دارد و به همين علت ميبايست سبك رهبري وي در اين دو مقطع جداگانه بررسي گردد.
مختار به هنگام قيام توابين در زندان بنياميه به سر ميبرد. وقتي خبر شكست توابين به او رسيد، از زندان در نامهاي به رفاعه، يكي از رهبران توابين، مينويسد:
... آفرين بر شما، گروهي كه خداوند ثواب و اجر آنان را عظيم داشته و از كار آنان خشنود است. به خداي كعبه سوگند، قدمي كه برداشتيد و به هر محلي كه رسيديد و يا هر فراز و نشيبي را كه در اين مسير در نورديديد، خداوند براي آن اجري عظيم و ثوابي بيمانند منظور داشته، اين ثواب از يك دنيا بزرگتر و فراوانتر است. سليمان آن پيرمرد بزرگ، حق خود را ادا كرد و خداوند او را به نزد خود برد و روح بلند او را با ارواح انبيا و صديقين و شهدا و صالحان قرين نمود. اگر چه او در شرايطي نبود كه شما را به پيروزي برساند ـ زيرا با فنون جنگ آشنا نبود ـ اما من ميتوانم راه او را بهتر بپيمايم، شما را آن طوري كه ميخواهيد به هدفتان برسانم، من آن امير مأمور، امين مأمون، كشنده ديوصفتان جبار، كينهجو و منتقم از دشمنان دين و خونخواه و طالب حق پايمال شده هستم. شما آماده شويد و استعداد خود را تكميل و آشكار كنيد، من به شما بشارت ميدهم كه خود به كتاب خدا و سنت پيامبر و خونخواهي خاندان او و دفاع از مستضعفان و جهاد با مجرمان و روادارندگان حرام، قيام خواهم كرد.
او با آگاهي از نبود رهبري در ميان شيعيان كوفه پس از شهادت سليمان بن صرد با استفاده از موقعيت ايجاد شده خود را در سلك رهبري قدرتمند و توانا براي اهداف مورد نظر اين عده معرفي كرد و در نامه ديگري به رفاعه نوشت:
خوشدل باشيد كه اگر من برون آيم به اذن خداي ما بين مشرق و مغرب شمشير در دشمنان شما نهم و ناچيزشان كنم.
مختار بعد از آزادي از زندان كه با وساطت عبدالله بن عمر انجام گرفت، در ديدار با ابن زبير به او گفت: من قومي را ميشناسم كه اگر مرد ملايمي باشد كه بداند چه كند ميتواند از آنها سپاهي فراهم آورد كه به وسيله آن به مردم شام غلبه تواني كرد. گفت: اين قوم كياناند؟ گفت: شيعه بني هاشم كه در كوفهاند. ابن زبير به او گفت: اين مرد تو باش، و او را به كوفه فرستاد كه در يكي از نواحي شهر فرود آمد و بر كشتگان خاندان ابوطالب و ياران آنها ميگريست و كسان را به انتقام جويي و خونخواهي آنها ترغيب ميكرد.
به همين جهت براي كسب رهبري شيعيان كوفه بعد از بازگشت از ديدار محمد بن حنفيه، در ملاقات با سران شيعه در كوفه ، هدف دعوت و قيام خود را چنين بيان ميكند:
همانا محمد حنفيه فرزند علي وصي و جانشين پيامبر، مرا به عنوان امين و وزير و فرمانده به سوي شما فرستاده و به من دستور داده است تا كساني كه ريختن خود حسين را حلال دانستهاند، به قتل برسانم و به خونخواهي اهل بيتش و دفاع از ضعفا قيام كنم. پس شما نخستين گروهي باشيد كه به نداي من پاسخ مثبت ميدهيد.
وي در موضعي ديگر چنين ميگويد:
من براي اقامه شعار اهل بيت و زنده كردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهيدان به سوي شما آمدهام؛ به خدا سوگند هر ستمگري را خواهم کشت و انتقام خون فرزندان پيامبر را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنيا هم نميتواند مانع من شود.
با استفاده از همين رويه و معرفي خويش به عنوان منتقم خون حسين توانست بر شهر كوفه مسلط شود و عبدالله بن مطيع، عامل ابن زبير را از كوفه بيرون كند. او پس از پيروزي، در سخناني در جمع مردم كوفه براي جذب حداكثري كوفيان نيز بر سياق قبل، بر خونخواهي شهيدان كربلا و انتقام از قاتلان آنان تأكيد كرده و ميگويد:
اي مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر6 (منظور محمد بن حنيفه است) مأموريت يافتهام تا به خونخواهي امام مظلوم حسين بن علي و شهداي كربلا قيام كنم و انتقام آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس با شدت هر چه بيشتر اين هدف مقدس را تعقيب خواهم كرد.
پس از اين سخنان، بزرگان و مردم كوفه فوج فوج براي بيعت به نزد مختار آمدند و مختار دستش را به سوي آنان دراز ميكرد و ميگفت:
بيعت ميكنيد با من براساس عمل به كتاب خدا و سنت پيامبرش و خونخواهي خاندان پيامبر و جهاد با كساني كه ريختن خون امام حسين را حلال دانستند.
مسعودي ميگويد:
كار مختار در كوفه بالا گرفت و مردانش بسيار شدند و مردم بدو متمايل شدند. او نيز در كار دعوت طبقه و مقام مردم را رعايت ميكرد؛ بعضي را به امامت محمد بن حنفيه دعوت ميكرد و به بعضي از آنها بالاتر رفته ميگفت كه فرشته براي او وحي ميآورد و از غيب بدو خبر ميدهد.
همانگونه كه از فحواي نامهها و سخنان مختار پيداست، وي با استفاده از گروه شيعيان و با آگاهي از شرايط اجتماعي ـ سياسي جامعه، براي جلب اعتماد آنان و بسيج آنها در راستاي اهداف خويش و تسلط بر كوفه، بر موضوعاتي تأكيد كرده كه بيشترين تأثير را در تحريك احساسات آنان داشت و از اين طريق در راستاي همراهسازي آنها كوشيد. در اين مقطع، وي هيچ وعدهاي دال بر اعطاي منصب يا موقعيت سياسي و اجتماعي به پيروان نميداد. وعدههايي چون خونخواهي امام حسين و شهيدان كربلا، عمل به كتاب خدا و سنت رسول اسلام6، دفاع از مستضعفان و جهاد در راه خدا، كه در سخنان و نامههاي مختار مورد تأكيد قرار گرفتهاند، جملگي از سنخ معنوي و غير دنيايي هستند؛ بنابراين ميتوان گفت مختار در دوران اوليه قيام خود بدون دادن وعدههاي دنيايي و انتفاعي، ويژگيهاي رهبران تحولگرا را از خود نشان داده است.
مختار با استفاده از احساسات شيعيان در قبال قاتلان امام حسين و حكومت غاصب بنياميه، توانست بر كوفه مسلط شود؛ اما بعد از پيروزي عليرغم شعارهاي اوليه مبني بر مجازات عاملان سعي كرد تا همه گروهها و طبقات مردم از اشراف، موالي و سران قبايل كوفه را مورد لطف و حمايت قرار دهد. به گفته طبري بعد از بيعت بزرگان كوفه به مردم وعده خوب داد، رفتار نيك پيش گرفت و بزرگان را تقرب داد كه همدمان و هم¬صحبتان وي باشند؛ اما اين عمل او چون موجب ناراحتي موالي شد به آنها گفت شما از منيد و من از شمايم. بدين ترتيب هر دو گروه را به خود جلب و سروري بر آنان را تثبيت كرد. پس از كسب موفقيتهاي اوليه، با تغيير رويه پيشين، اعطاي امتيازات گوناگون سياسي، اجتماعي و اقتصادي به پيروان خويش را سرلوحه كار خود قرار داد. در اين ميان، موالي مهمترين گروهي بودند كه امتيازات فراواني از مختار كسب كردند. اين گروه كه در گذشته، شهروندان درجه دوم محسوب ميشدند و از بسياري از حقوق اوليه اجتماعي و انساني بيبهره بودند ـ حقوقي چون ازدواج با دختران عرب، حمل سلاح، اسبسواري و ارث ـ بعد از پيوستن به قيام مختار، نه تنها حقوق اوليه خويش را باز يافتند، بلكه واجد امتيازات سياسي ـ اجتماعي گوناگوني شدند كه شهروندان عادي از آن بهرهاي نداشتند. مختار، محافظان ويژه خود را از موالي انتخاب كرد. فرماندهي اين سپاه نيز بر عهده يكي از موالي بود. اين گروه علاوه بر محافظت از مختار، مسئول انجام مأموريتهاي حساس نيز بود.
با توجه به عملكرد مختار در دوران قيام، ميتوان گفت سبك رهبري او در اين دوران، برخلاف دوران قبل از قيام، بيشتر خصلت تبادلي يافت. وي در دوران پس از شكلگيري قيام خود، همچون رهبران خدمتگزار، فرمانبرداري زيردستانش را در برابر اعطاي پاداشهاي عيني و مادي به دست ميآورد. مختار با دادن وعدههاي مادي و اعطاي امتيازات اجتماعي، سياسي و اقتصادي به پيروان، حمايت آنها را جلب ميكرد؛ براي مثال جهت جذب ابراهيم بن مالك اشتر به او وعده داد كه اگر با او همكاري كند سالاري سواران از آن او خواهد بود و هر شهر را بر آن مسلط گردد از كوفه تا اقصاي شام از آن ابراهيم خواهد بود، حتي مختار اين وعده را با پيمان مؤكد به قسم همراه نمود.
بنابراين مختار در شرايط زماني گوناگون، با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي جامعه، بر رويههاي خاصي در گفتار يا رفتار خود تأكيد ميكرد. اين امر نشان دهنده ارزش ذاتي قدرت و مقام حكومتي براي اوست؛ بنابراين ميتوان گفت سبك رهبري او آميزهاي از رهبري تبديلي و تبادلي بوده است.
3. قيام زيد بن علي
براي روشن شدن سبك رهبري زيد بن علي، به برخي از سخنان و نامههاي منتسب به وي استناد ميكنيم.
زماني كه زيد تحت فشار حكومت، مجبور به ترك كوفه شد، شيعيان و مردم كوفه با اصرار فراوان او را به شهر بازگرداندند. پس از بازگشت زيد به كوفه، شيعيان خواستار رهبري او براي قيام عليه امويان شدند. زيد پس از پيشنهاد مردم براي زعامت و رهبري ابتدا از پذيرش درخواست آنان امتناع كرد، امّا پس از اصرار فراوان مردم و اعلام آمادگي آنان براي جهاد در راه خدا و جانفشاني در حمايت از وي، درخواست رهبري مردم براي قيام عليه امويان را پذيرفت. هنگامي كه ناصحان او را از اين كار منع كردند، در پاسخ آنها گفت:
اين مردم به من پناهنده شدهاند، من خود را در مقابل خدا مسئول ميدانم كه به درخواست و استغاثه آنان توجه كنم. من خودم هم ديگر تاب تحمل اين همه ظلمها و ستمها را ندارم. مگر نميبيني كه عمّال حكومت اموي چگونه مرا بازيچه خويش قرار داده اند. گاهي مرا شام و گاهي به جزيره، گاهي به عراق و گاهي به حجاز ميكشانند و زورگويي يوسف بن عمر مرا ملعبه خويش قرار داده است.
زيد بن علي هنگام بيعت با مردم، هدف خود را چنين معرفي كرد:
من شما را به كتاب خدا و سنت رسول خدا6 دعوت ميكنم كه به آن عمل كنيم و با ستمگران و ظالمان نبرد كنيم و از مظلومان و ستمديدگان دفاع كنيم، حقوق از دست رفته خويش را بازيابيم و ثروت ملي مسلمين را با عدالت و تساوي بين آنان تقسيم نماييم. از حريم مقدس خاندان پيامبر دفاع كنيم، آيا با اين شرايط با من بيعت ميكنيد.
همچنين زيد خطاب به مردم موصل و ساير بلاد جزيره در نامهاي مينويسد:
... بترسيد از خداوندي كه شما را آفريد و روزي داد و بازگشت شما به سوي اوست. بدانيد كه خداوند متعال در سوره والعصر سوگند ياد مينمايد كه مردمان زيان كارند، مگر آنان كه ايمان آوردند و نيكوكاري نمودند و يكديگر را به حقشناسي و شكيبايي وصيت كردند و محمد مصطفي اهل كتاب را خواند و دعوت كرد به سوي سخني كه ميان ما و شما مساوي است و آن اين است كه جز خداي را نپرستيم و ديگري را شريك وي قرار ندهيم و شما نيك ميدانيد كه اكنون در چگونه فتنهها و خون ريختنها و بردن غنيمتها هستيد و من شما را به كتاب خدا و سنت رسول6 و نگه داشتن ضعيفان و جهاد با ستمكاران دعوت ميكنم... به حق بازآييد و اهل بيت را يار و ياور گرديد تا از ستمكاران نباشيد.
بررسي نامه و سخنان و نيز عملكرد زيد در دوران قيام خود، نشاندهنده آن است كه وي، اولاً، هيچ وعدهاي دال بر بهرهمندي از مزاياي حكومتي يا اقتصادي به پيروان نميدهد؛ ثانياً، هيچ امتياز مادي را به پيروانش اعطا نميكند؛ ثالثاً، همواره پيروان را به رفع ستم و برقراري عدالت نويد ميدهد؛ رابعاً، پيروان را در صورت كشته شدن به بهشت و لقاي پروردگار بشارت ميدهد.
بنابراين با توجه به آنچه در باب سبك رهبري در چارچوب مفهومي گفته شد و نيز براساس آنچه از متون تاريخي در مورد سخنان، نامهها و موضعگيريهاي زيد بن علي و نوع تعامل او با پيروان و يارانش به دست ميآيد، ميتوان گفت كه زيد، داراي سبك رهبري تبديلي و تحولگرا بوده است.
4. قيام عبدالله بن معاويه
عبدالله بن معاويه با آگاهي از اوضاع نابه¬سامان خلافت امويان و با هدف بهرهگيري سياسي از نيروهاي مخالف حكومت، به شهر كوفه آمد. وي از زمان ورود با گروههاي مختلفي از جمله شيعيان كوفه و ناراضيان يمني ارتباط برقرار كرد.
مرگ هشام بن عبدالملك سرآغاز دوره آشوب و فترت قدرت امويان به شمار ميرفت. اين فترت فرصت مناسبي براي عبدالله بن معاويه بود تا تمايلات قدرت طلبانه خويش را جامعه عمل بپوشاند. عبدالله بن معاويه قيام خود را با شعار مبهم «الرضا من آل محمد» شروع كرد. هر چند منابع تاريخي قائل به دعوت عبدالله به خويشتن هستند، اما همراهي جريان كيسانيه و هواداران آنها در كوفه و مدائن با ابن معاويه و نيز پيوستن زيديان و گروههاي موالي عراق به قيام او، نشان دهنده اين واقعيت است كه وي از آغاز نه به خود، بلكه به آل محمد6 دعوت كرده است، زيرا در غير اين صورت امكان گردآوري اين نيروهاي گوناگون را در زير پرچم واحد نداشت؛ امّا پس از شكست در كوفه و رفتن به مدائن و دستيابي به جبال، مردم را به سوي خود دعوت كرد، زيرا در اين زمان به دليل ادعاي جانشيني ابوهاشم، توانست با غلات و كيسانيه مدائن پيوند برقرار كند و با جلب پشتيباني و همكاري آنان، بر جبال و فارس تسلط يابد.
پس از موفقيت عبدالله بن معاويه در تصرف مناطق مركزي ايران، عباسيان نيز به سوي او آمدند. وي پس از فتح استخر فارس و استقرار در آنجا، كارگزاران خود را به سوي مناطق مختلف اعزام كرد. ابن معاويه با استقبال از پيوستن عباسيان به قيام خود، از آنان به عنوان كارگزاران خويش استفاده ميكرد. اصفهاني در مقاتل الطالبيين، علاوه بر پيوستن اين عده از عباسيان، از همراهي و حضور ابوالعباس سفاح در جمع ياران عبدالله بن معاويه ياد ميكند و مينويسد:
بني هاشم چون از وضع عبدالله بن معاويه باخبر شدند، از گوشه و كنار به سوي او آمدند و از جمله سفاح و منصور بودند. عبدالله بن معاويه نيازهاي آنان را برآورده ساخته و هر كدام از آنها را كه خواهان حكومت بودهاند، به آنان فرمانروايي برخي مناطق را واگذار كرده است؛ از جمله عباسياني كه فرمان حكومتي از سوي عبدالله بن معاويه دريافت داشت، ابوجعفر منصور، خليفه دوم عباسي است. او از سوي ابن معاويه بر ايذج (ايذه) كه از ولايات تابع اهواز بوده ولايت يافته و اقدام به جمعآوري خراج آنها كرده است.
از بررسي گفتار و رفتار عبدالله بن معاويه در دوران قبل و پس از قيام، چند نكته شايان ذكر است: نخست، عبدالله بن معاويه براي كسب قدرت و تسلط بر كرسي خلافت، با تمامي گروههاي شيعي مخالف حكومت، تعامل داشت و براي پيشبرد قيام خويش، از هدف مشترك آنها كه فروپاشي امويان بود، نهايت استفاده را برد؛ دوم، وي در ابتداي قيام و زماني كه مردم براي بيعت با او جمع شدند، شعار خود را الرضا من آل محمد6 اعلام كرد و توانست با طرح اين شعار قيام خويش را عملي كند. گرچه بعد از پيروزيهاي اندك اوليه، ديگر به نام خود دعوت ميكرد نه براي رضاي آل محمد6؛ سوم، او براي مشروعيت بخشيدن به قيامش، خود را نايب ابوهاشم، امام كيساني، معرفي و از اين طريق توانست گروهي از كيسانيه را جذب خويش كند؛ چهارم، عبدالله بن معاويه براي پيشرفت قيام و رسيدن به اهداف سياسي خود، هر دست ياري كه به سوي او دراز ميشد، به گرمي ميفشرد و در مقابل از هيچ كمكي ـ اعم از مالي يا اعطاي مقام ـ در حق آنها كوتاهي نميكرد؛ از جمله ميتوان به دادن مناصب حكومتي به عباسيان و شخص منصور عباسي اشاره كرد.
براساس گفتار فوق و با توجه به تعاريف سبك رهبري، ميتوان گفت سبك رهبري عبدالله بن معاويه بيشتر تبادلي و خدمتگزاري بود. وي براي رسيدن به اهداف خود، بدون توجه به مرام و مسلك طرفدارانش، با دادن پول و مقام به آنها، سعي در جذب آنان در راستاي پيشبرد اهداف خود داشت. اين نوع تعامل با طرفداران و دادن امتيازات مادي و ملموس به آنان با رفتار رهبران تبادلي همخواني دارد.
روشهاي جلب اطاعت پيروان
مهمترين روشهاي رهبران حركتهاي جمعي براي جلب حمايت و همراهي پيروان خويش عبارتاند: روش گام به گام، روش انجام خدمت و مديون سازي و روش ايجاد احساس گناه.
در اين بخش از مقاله بر آنيم تا با بررسي متون تاريخي، رويههاي گوناگون رهبران قيامهاي شيعي در بسيج نيروها و جلب هواداران را شناسايي و آنها را براساس متغير روشهاي جلب اطاعت پيروان، گونهشناسي كنيم. در اينجا، سؤال اين است كه رهبران قيامهاي شيعي براي جلب فرمانبري پيروان خويش، از چه روشهايي استفاده ميكردند و اين روشها در قالب كدام يك از روشهاي جلب اطاعت قابل دستهبندي است؟ در ادامه براساس روشهاي سه گانه فوق، به بررسي تك تك قيامهاي شيعي ميپردازيم.
1. قيام توابين
براي پاسخگويي به سؤال فوق، ميبايد چگونگي تعامل رهبر قيام با پيروان را بررسي و تحليل كنيم.
سليمان بن صرد خزاعي، پس از پذيرش رهبري قيام توابين، در نخستين گام كوشيد تا نظر بزرگان كوفه و مردم ديگر مناطق را با خويش همراه سازد. بدين منظور وي نامهاي با اين مضمون خطاب به مردم مدائن نوشت:
... دنيا خانهاي است كه نيكيهاي آن برفته و بديهاي آن مانده، دوستان خدا، برادران شما و شيعيان خاندان پيامبرتان، در كار خويش و اين بليه كه در مورد پسر دختر پيامبرشان رخ داده انديشه كردهاند كه وي را خواندند و اجابت كرد، اما دعوت كرد و اجابت نيافت، خواست برگردد و نگذاشتند؛ امان خواست، امّا ندادند، آنها را رها كرد، اما رهايش نكردند و بر او تاختند و خونش را ريختند؛ آن گاه جامهاش برگرفتند و برهنهاش كردند.
در اين نامه سليمان با بيان واقعه كربلا و برشمردن ظلم و ستم بر خاندان پيامبر6، قصور شيعيان در عدم حمايت از آنان را گوشزد ميكند. وي ميكوشد تا از اين طريق احساس گناه و ندامت را در آنان برانگيزد. اين اقدام سليمان تأثير خود را گذاشت، به گونهاي كه مثني رئيس شيعيان مدائن، در پاسخ نامه سليمان مينويسد: نامهات را خواندم و آن را براي برادرانت نيز قرائت كردم، همه نظر تو را ستودند و پاسخ مثبت دادند، ما موافق تو هستيم.
همچنين سليمان، براي جلب اطاعت پيروان در نامهها و سخنانش تأكيد ميكرد كه هر كه ميخواهد وارد بهشت شود، بايد در نخيله به سليمان بپيوندد و هر كه ميخواهد توبهاش پذيرفته بشود، بايد در نخيله به سليمان ملحق شود. وي با آگاهي از شرايط رواني و اجتماعي جامعه، از يك سو، احساس توبه و پشيماني از گناه را در شيعيان بر ميانگيخت و از ديگر سو، پيوستن به قيام خويش را تنها فرصت رهايي گناهكاران از عقوبت اخروي ميدانست.
بنابراين با عنايت به گفتار فوق ميتوان گفت راهبرد اصلي سليمان براي جلب اطاعت و همراهي پيروان، ايجاد احساس گناه در آنهاست. وي در فرصتهاي گوناگون همواره با بيان مطالبي سعي در احياي اين احساس گناه در دل پيروانش داشت.
2. قيام مختار
روند قدرتگيري مختار و تسلط او بر شهر كوفه و مناطق ديگر نشان ميدهد كه برخلاف توابين، دستيابي به قدرت براي او هدفي مهم بوده و به همين علت براي احراز آن، روشهاي گوناگون را آزمود. وي با درك شرايط زماني و آگاهي از دغدغههاي ذهني و رواني گروهها و اقشار مختلف، براي جلب اطاعت و همراهي آنها از روشهاي متفاوتي بهره گرفت.
مختار از يك سو، خواستار حمايت افراد صاحب نفوذ، شيعيان و بازماندگان توابين بود و از ديگر سو، اقشار فرودست اجتماعي (موالي) را با واگذاري امتيازات اجتماعي و سياسي با خويش همراه كرد و براي نفوذ در ميان قبايل بزرگ كوفه و متنفذان، اشراف را جزو همدمان خود قرار داد. روش او در جلب پشتيباني اين گروهها يكسان نبود. وي براي متقاعد سازي ابراهيم بن مالك اشتر به مشاركت در قيام، خود را نماينده محمد بن حنفيه براي انتقامگيري از مسببان واقعه عاشورا معرفي كرد. بنا به گفته دينوري، مختار خود نامهاي با جمعي به نزد ابراهيم برد و اظهار كرد كه نامه از سوي محمد بن حنفيه براي ابراهيم است كه از او ميخواهد در خدمت اهداف مختار كه انتقام از قاتلان حسين است، باشد.
مختار با شناختي كه از شخصيت ابراهيم و ارادت او به خاندان پيامبر6 داشت، توانست با اين روش او را به سوي خود جلب كند. حتي براي جلب نظر او عدهاي از قاريان و مشايخ شهر را گواه عمل خود گرفت. اهميت ابراهيم براي مختار به جهت نفوذ ابراهيم در ميان شيعيان كوفه و موالي و همچنين داشتن عشيره و قبيله نيرومند و پرشمار او بود.
از ديگر اقدامات مختار، اعطاي كمكهاي مالي به پيروانش بود. او موجودي بيتالمال كوفه را كه بالغ بر نه ميليون درهم بود، ضبط كرد و بخشي از آن را ميان 3800 نفر از افرادش كه در محاصره قصر ابن مطيع شركت داشتند، تقسيم كرد و به هر نفر پانصد درهم داد. همچنين به هر كدام از افرادي كه بعد از اتمام محاصره، به لشكر او پيوستند، دويست درهم پرداخت كرد.
از ديگر اقدامات مختار براي جلب پيروان، سردادن شعارهاي تحريكآميز و احساسانگيز بود. شعار «يا لثارات الحسين» از آن جمله است. اين شعار را نخستين بار توابين طرح كردند. مختار با هدف جلب همكاري بازماندگان توابين، اين شعار را سرداد و توانست اعتماد آنها را به دست آورد.
همچنين مختار با آگاهي از شرايط اجتماعي موالي، همراه سازي اين گروه را وجهه همت خويش قرار داد، به گونهاي كه ميتوان اذعان داشت از عوامل موفقيت مختار شركت تعداد زيادي از موالي در قيام او و تسلط بر شهر كوفه بود. طبري تأكيد دارد كه عده زيادي از سپاهيان مختار و ابراهيم از عجمان و آزاد شدگان بودهاند. سرگذشت موالي در طي حكومت معاويه و فرزندش يزيد، چيزي جز تحمل ظلم و فشار نبود. معاويه قصد داشت عده بسياري از آنها را قتل عام كند، اما وساطت احنف بن قيس او را از اين كار بازداشت. حاكمان اموي در عراق نيز موالي را از عطايا و مستمري محروم ميكردند. در جنگ آنها را در شمار سواران راه نداده و معتقد بودند آنان براي كارهاي پست آفريده شدهاند. با وجود اين، موالي، گروه عمدهاي را تشكيل ميدادند كه بر امور تجاري كوفه مسلط بودند. مختار با توجه به كثرت جمعيت و قدرت اقتصادي موالي، بدون در نظر گرفتن نارضايتي اشراف كوفه، درصدد جلب حمايت آنان برآمد. وي براي اين منظور، اعطاي امتيازات اجتماعي و مالي به موالي را در دستور كار خود قرار داد. او موالي را مانند اعراب بر اسب نشاند و در عطايا با اعراب شريك كرد. و بسا كه وقتي ميديد اشراف و سادات بر وي خدعه كرده و به دشمن ميپيوندند، اموال آنها را به موالي ميبخشيد.
براساس چارچوب مفهومي تحقيق و نيز اطلاعات تاريخي مطرح شده در باب مختار، ميتوان گفت كه وي براي جلب اطاعت مردم از روشهاي مختلف استفاده ميكرد. مختار به تناسب تركيبي از روشهاي گام به گام، خدمترساني و ايجاد احساس گناه را به كار ميبست. آنجا كه شعار يا لثاراثالحسين و انتقام از قاتلان شهداي كربلا را فرياد ميزد، قصد يادآوري كوتاهي شيعيان در حمايت از خاندان پيامبر6 و برانگيختن احساس گناه در آنها را داشت. او از اين طريق موفق شد شمار زيادي از شيعيان و دوستداران اهل بيت8 را به قيام خود ملحق نمايد؛ اما آنجا كه اندوخته خزانه بيتالمال را ميان پيروان خود تقسيم ميكرد و نيز به رغم مخالفتهاي اشراف و بزرگان، موالي را ارتقا منزلت ميبخشيد، روش او در بسيج نيروها، خدمترساني و مديونسازي بود. همچنين با توجه به اينكه مختار اهداف خويش را به صورت مرحلهاي مطرح ميكرد و به اقتضاي شرايط انتظارات خويش از پيروان را تغيير ميداد، ميتوان به استفاده او از روش گام به گام نيز اذعان كرد.
3. قيام زيد بن علي
زيد بن علي قبل از عزيمت به كوفه، در مدينه نيز مترصد برپايي نهضت بود. او روزي در مدينه وارد مسجد پيامبر6 شد، عدهاي نشسته بودند، زيد به آنان گفت:
شما مردم ضعيفي هستيد، حتّي از اهل حره هم ناتوانتريد. آنان گفتند، نه چنين نيست. زيد گفت من شهادت ميدهم كه يزيد از هشام جنايتكارتر نبود، شما چرا نشستهايد.
زيد در يكي ديگر از سخنرانيهايش در جمع پيروانش ميگويد:
مردم، خداوند در هر زماني انسان شايستهاي را براي رسالت برانگيخت و از ميان آنها افراد نمونهاي را برگزيد. من به شما اي شنوندگانِ دعوت حق و اي كساني كه سخن من را ميفهميد، ميگويم: به خداي بزرگ شما را قسم ميدهم، آيا شما نميدانيد كه ما فرزندان پيامبرتان ميباشيم و چگونه مظلوم و مغلوب واقع شدهايم، نه سهمي به ما ميرسد و نه ارثي به ما اعطا می¬گردد، خانه ما خراب شود و احترام ما نگهداشته نشود؛ اگر سخني گوييم شناخته شويم و ما را تعقيب كنند؛ كودكان ما با ترس زاده شوند، افراد ما با محروميت زندگي كنند و محتضر ما با خواري جان دهد. واي بر شما، خداوند جهاد با طاغيان و دشمنان از امت خودتان به خاطر ظلم و بيدادگريشان بر شما واجب نموده است. و ياري اولياي حق، آنان كه مردم را به سوي خدا و قوانين خدا ميخوانند لازم گردانده است. واي بر شما، خاندان پيامبر گروهي هستيم كه به خاطر خدا خشمگين ميشويم و جور و ستمگريهايي كه بر ملت اسلام روا ميدارند، تحمل نميكنيم. امانت خلافت را خداوند در خاندان ما قرار داده است. واي بر شما، انحرافات حكومت را ببينيد، پيروي هوا و هوسهاي نفساني، عهد شكني، نمار در غير وقت خود خواندن، گرفتن ماليات از غير مستحقين آن، حيف و ميل اموال و ثروت عمومي مسلمين، نرسيدن حقوق فقرا و مستمندان، تعطيلي قوانين و حدود الهي، خيانتكاري و كلاهگزاري و امر به بديها و جلوگيري از نيكيها، بدون آنكه اين دستورها ارتباطي با كتاب خدا و سنت پيامبر داشته باشد. آن وقت، سادهلوحان شما گمان برند كه خداوند اين جنايتكاران را قدرت و خلافت داده است و آنان نماينده حقاند و حال آنكه آنان فرمان به خلافت غير حق صادر ميكنند و از حق جلوگيري مينمايند و پردههاي حق را ميدرند و داعيان به خدا و حقگويان را ميكشند. آيا بدتر از اين چنين افراد در نزد خداوند، آنان كه افترا به خدا ميبندند، كيست؟ و چه كسي اجر و پاداشش به پاي آن گونه كساني ميرسد كه از خدا پيروي ميكنند و به دستور او عمل نمايد و در راه خدا جهاد كند و در مبارزه پيشقدم گردد.
همچنين زيد براي پيشبرد قيام و جلب حمايت هواداران بيشتر، با پنهانسازي اعتقاد واقعي خويش در باب خلافت، از طرح موضوعات اختلاف افكن پرهيز ميكرد. وي بدون توجه به شيعه يا سني بودن، هر دست همراهي و كمكي را به سختي ميفشرد. هدف زيد، ايجاد اتحاد و يكپارچگي ميان فرق اسلامي، براي مقابله با حكومت بنياميه بود؛ بنابراين او ديدگاه واقعي خود را در مورد مسائل تفرقهانگيز اسلامي، به خصوص مسئله خلافت مخفي ميكرد، به گونهاي كه حتي بسياري از نزديكان او نيز از اين امر آگاه نبودند. زماني كه از او درباره ابوبكر و عمر سؤال ميشد با احتياط پاسخ ميداد: من آن دو را بد نميدانم. با توجه به سخنان زيد در خصوص مقام اهل بيت و شايستگي آنان در جانشيني پيامبر6 و زعامت مسلمانان اين پاسخ از روي تقيه و با هدف ايجاد وحدت در صفوف مردم داده ميشد. زيد بر آن بود تا زير چتر عوامل وحدت آفرين (قرآن و پيامبر) نيرويي عظيم را براي مقابله با امويان گردآورد.
با توجه به شواهد تاريخي و نيز مباحث مفهومي، زيد براي جلب حمايت پيروان، از دو روش «گام به گام» و «ايجاد احساس گناه» استفاده ميكرد. وي در سخنرانيها و نيز در نامههايش، همواره مردم را به سبب سكوتشان در برابر ظالمان و ستمگران و كوتاهيشان در احقاق حق خاندان پيامبر6 سرزنش ميكرد و با ايجاد احساس گناه در آنان، تنها راه قرار گرفتن در شمول غفران و رحمت الهي را قيام آنان عليه امويان و ياري اهل بيت معرفي ميكرد. افزون بر اين، وي با خودداري از بيان اعتقاد واقعي خويش در باب مسائل تفرقهساز، ميكوشيد افراد واجد باورهاي مختلف را در صفوفي واحد عليه بني اميه متحد سازد. با عنايت به پيشينه فكري و شخصيتي زيد، به نظر ميرسد اتخاذ اين سياست از سوي او، نشانه بهرهگيري از روش گام به گام باشد.
4. قيام عبدالله بن معاويه
عبدالله بن معاويه براي جلب همراهي شيعيان و دوستداران اهل بيت، شعار خود را «الرضا من آل محمد6» اعلام كرد. وي با شناختي كه از عملكرد امويان در بيتوجهي به احكام اسلام و نيز انزجار مردم از اين عمل آنان داشت، با طرح اين شعار توانست گروههاي مخالف حكومت را عليه آنان متحد كند.
اقدام ديگر عبدالله، طرح ادعاي جانشيني ابوهاشم امام هاشميه بود. او با اين عمل گرايش غلات كوفه و مدائن را كه ابوهاشم را امام خويش ميدانستند. به خود معطوف كرد. پيروان عبدالله بن عمر و بن حرب كندي كوفي، از جمله كساني بودند كه در پي شنيدن اين ادعا، به ابن معاويه پيوستند؛ بنابراين ميتوان ادعاي عبدالله بن معاويه را سياستي براي جلب هواداران ابوهاشم در عراق دانست.
گروه ديگري كه در عراق به عبدالله بن معاويه پيوستند، زيديان بودند. آنان جمعي از ياران زيد بن علي و سپس فرزندش يحيي بن زيد بودند كه پس از سركوب قيام زيد و كشته شدن يحيي، بين سالهاي 126 و 121 ﻫ. در كوفه به شدت تحت تعقيب بودند و از محدوديتهاي بسيار رنج ميبردند؛ اما در عين حال به مبارزه مسلحانه عليه دولت اموي اعتقاد راسخ داشتند. در اين زمان هنوز نظريه سياسي زيديان درباب «امام فاطمينسب به شرط قيام به سيف» به طور كامل شكل نگرفته بود؛ امّا صرف قيام يكي از بنيهاشم كافي بود تا بازماندگان زيدي را كه از حكومت امويان انزجار داشتند، به همراهي با قيامها و شورشهاي ضد اموي راغب سازد. البته عبدالله ابن معاويه پيوندهايي نيز با زيد داشت. از سويي او از طالبيان بود و از سوي ديگر همسر عليّه، يكي از خواهران زيد بن علي بود. اشعاري نيز به عبدالله بن معاويه، منسوب است كه در ستايش زيد و يحيي و مذمت كشندگان آنها سروده بود.
گروه ديگري كه با عبدالله همراه شدند، عباسيان بودند. عباسيان پس از موفقيت ابن معاويه در تصرف مناطق مركزي ايران، به سوي او آمدند. وي با استقبال از پيوستن عباسيان به نيروهايش، آنان را به كارها و مناصب مختلف گمارد. عبدالله نيازهاي آنان را برآورده ساخت و هر كدام را كه خواهان حكومت بودند، به فرمانروايي منطقهاي منصوب كرد؛ از جمله ابوجعفر منصور، خليفه دوم عباسي، را به حكومت و جمعآوري خراج ايذج (ايذه) از ولايت تابع اهواز منصوب كرد. ساير اعضاي خاندان عباسي، از جمله عبدالله بن علي و عيسي بن علي، با ابن معاويه همكاري داشتند و تا آخرين نبردهاي عبدالله بن معاويه با وي همراه بودند.
زماني كه عبدالله بن معاويه بر مناطقي از ايران از جمله فارس و استخر مسلط شد، گروههايي از مردم شام و بزرگان اشراف عرب، اعم از اموي و عباسي و قبايل ناراضي عراق، به سوي او آمدند. عبدالله به منظور جذب اين ناراضيان به دلجويي آنان پرداخت و هر كدام كه مال و مقامي ميخواستند به آنها عطا ميكرد.
براساس عملكرد عبدالله ابن معاويه در جلب حمايت پيروان و نيز بنابر تعاريفي كه از انواع روشهاي جلب اطاعت بيان كرديم، ميتوان روش عبدالله بن معاويه در جلب اطاعت پيروان را تركيبي از روشهاي «گام به گام» و «انجام خدمت و مديون سازي» دانست.
در روش گام به گام، رهبر با شناخت ويژگيهاي روانشناختي پيروان و با توجه به شرايط اجتماعي، سياسي و اقتصادي، انتظارات خويش را به تناسب نيازهاي پيروان تنظيم و از آنها درخواست حمايت و همكاري ميكند. عبدالله ابن معاويه از خلأ فقدان رهبري در ميان كيسانيه استفاده نمود و خود را جانشين ابوهاشم، امام مفقود آنها، معرفي كرد. وي بعد از همراه نمودن كيسانيان و جلب اطاعت آنان، در مرحله بعد، از آنها در برپايي و پيشبرد قيام خويش استفاده كرد.
در روش خدمترساني و مديونسازي، رهبر در يك تبادل دو سويه، برآوردن نيازهاي پيروان را بر طرح خواستههاي خويش مقدم ميدارد، در اين روش رهبر ابتدا ميكوشد با ارائه خدمات مناسب به پيروان، آنها را مديون خويش كرده و سپس انتظارات خود از پيروان را مطرح كند. عبدالله ابن معاويه در برخورد با عباسيان و ناراضيان از حكومت بنياميه، چنين رويهاي را در پيش گرفت؛ هر كدام مقامي طلب ميكرد به او ميداد و هر كدام مالي ميخواست از بذل آن دريغ نميكرد؛ بنابراين می¬توان گفت ابن معاويه براي جلب همراهي پيروان و بسيج گروهها و اقشار گوناگون، به تناسب شرايط، از دو روش گام به گام و مديونسازي استفاده ميكرد.
نتيجهگيري
تحقيق حاضر با اين سؤال آغاز شد كه آيا ميتوان قيامهاي شيعي دوره بنياميه را براساس متغيرهاي سبك رهبري و شيوههاي جلب اطاعت پيروان، گونهشناسي كرد؟
براي پاسخ به اين سؤال، در سطح نظري تحقيق، با ارائه يك چارچوب مفهومي، سؤالاتي را مطرح كرديم و سپس كوشيديم با بهرهگيري از سؤالات مذكور تك تك قيامهاي شيعي را بررسي و به استخراج شباهتها و تفاوتهاي آنها اقدام كنيم. نتايج كلي اين بررسي در جدول شماره (2) آمده است:
جدول شماره (2): نتايج تحقيق
نام قیام سبک رهبری روش جلب اطاعت پیروان
توابین تبدیلی ایجاد احساس گناه
مختار تبدیلی – تبادلی گام به گام، ایجاد احساس گناه، مدیون سازی
زید بن علی تبدیلی ایجاد احساس گناه
عبدالله بن معاویه تبدیلی - تبادلی گام به گام و مدیون سازی
در جدول فوق، نتايج به دست آمده از بررسي هر كدام از سؤالات تحقيق در يك ستون جداگانه آمده است. براساس اطلاعات مندرج در جدول، با توجه به تعاريف ارائه شده از انواع سبك رهبري (تبديلي و تبادلي)، سبك رهبري در قيام توابين از نوع تبديلي بوده است. همچنين، رهبران اين قيام براي جلب اطاعت پيروان از روش ايجاد احساس گناه در آنان استفاده كردند. سليمان بن صرد خزاعي، در نامهها و سخنرانيهاي خود همواره قصور پيروان خود در حدوث واقعه كربلا را گوشزد و با برانگيختن احساس گناه در آنان، تنها راه نجات از اين گناه بزرگ را جهاد عليه عاملان و مسببان حادثه عاشورا بيان ميكرد.
پس از قيام توابين، در گام دوم، قيام مختار نيز براساس سؤالات تحقيق مورد ارزيابي قرار گرفت. با توجه به تعاريف ارائه شده از انواع سبك رهبري و نيز مجموع اقدامات، سخنرانيها و نامههاي مختار، ميتوان عنوان «رهبر با سبك تركيبي» را به او اطلاق كرد. به اين معنا كه او متناسب با شرايط، به گونهاي توأمان از هر دو سبك رهبري ـ تبديلي و تبادلي ـ بهره ميجست. مختار از يك سو پيروانش را با شعار خونخواهي امام حسين و بازگرداندن حكومت به خاندان پيامبر6 فرا ميخواند و از ديگر سو، براي همراه سازي برخي گروهها در حد توان به آنها مقام و مال ميبخشيد. در اين ميان، موالي را كه سخت مورد بيمهري امويان بودند، در مناصب حساس به كار گمارد و آنها را رتبه و منزلت اجتماعي داد.
براساس اطلاعات تاريخي، مختار براي جلب همراهي و حمايت پيروان، از سه روش گام به گام، مديون سازي و ايجاد احساس گناه استفاده كرد.
قيام زيد بن علي سومين قيامي بود كه با استفاده از مباحث مفهومي مورد بررسي قرار گرفت. سبك رهبري زيد، از نوع رهبري تبديلي بود. از حيث روش جلب اطاعت پيروان، وي از روش ايجاد احساس گناه در آنان استفاده كرد. زيد در فرصتهاي مختلف با بيان فجايع بنياميه در حق خاندان پيامبر و به ويژه شهداي كربلا و يادآوري كوتاهي مسلمانان در اين خصوص، بر آن بود تا برانگيختن احساس گناه در پيروان خويش، آنان را به حمايت از خود ترغيب كند.
آخرين قيامي كه براساس چارچوب مفهومي مورد تحليل قرار گرفت، قيام عبدالله بن معاويه است. براساس مدارك تاريخي و تعاريفي كه از انواع سبك رهبري ارائه شد، عبدالله بن معاويه از هر دو نوع سبك رهبري تحولگرا و خدمتگزار در رهبري قيام خود استفاده ميكرد. وي در مراحل آغازين قيام، بيشتر خصال رهبران تبديلي و تحولگرا را از خويش به نمايش ميگذاشت؛ امّا بعد از آشكار شدن قيام، با اتخاذ سبك رهبري تبادلي، هر كدام از مخالفان بنياميه را كه به او رو ميكرد، با اعطاي مقام حكومتي يا امتيازات مالي دلجويي ميداد. وي در مقام جلب اطاعت پيروان خويش نيز از روش مديونسازي و روش گام به گام استفاده ميكرد.
پی نوشت ها
. جمعي از مؤلفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي (قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382) ص 435.
. ترنس آر، ميچل، مردم در سازمانها «زمينه رفتار سازماني»، ترجمه حسين شكركن (تهران: انتشارات رشد، 1377).
. Jim Laub, Difining servant leadership (Aagust 2004) p. 7.
. جمعي از مؤلفان، پيشين، ص 436.
. يوسف كريمي، روانشناسي اجتماعي (تهران: بعثت، 1372) ص 174.
. A. Gregorystone, F. Robert, Patterson Kathleen, Transformational versus servant leadership (2003) p. 2.
. Jim laub, op. cite, p. 8.
. يوسف كريمي، پيشين، ص 173.
. همان، ص 201.
. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: اساطير، 1371) ج 7، ص 50.
. ابراهيم بيضون، قيام توابين، ترجمه كريم زماني (فروغ دانش و انتشارات حكمت، 1358) ص 51 ـ 52.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 4، ص 421.
. عزالدین ابوالحسن بن علی جزری، ابن اثير، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی (تهران: انتشارات علمی، بی¬تا) ص 69.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 1، ص 76.
. ابن اثير، پيشين، ج 4، ص 27 ـ 28.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 8، ص 3285.
. مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1365) ج 2، ص 78.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 5، ص 580.
. ابن اثير، پيشين، ج 4، ص 173.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 6، ص 32.
. همان.
. مسعودی، پيشين، ص 7.
. محمد بن جرير طبري، پيشين.
. همان، ج 8، حوادث سال 66 و 67 ﻫ.
. همان.
. ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 233.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 5، ص 491.
. ابراهيم وحيد دامغاني، پيكار مقدس زيد بن علي و فرزندانش (تهران: رودكي، 1361) ص 78 ـ 79.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 9، ص 5.
. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، تحقيق احمد صقر (تهران: انتشارات اساطير، 1371) ص 157.
. محمد بن جرير طبري، پيشين، ج 4، ص 421.
. همان، ص 435.
. ابوحنيفه دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالعظيم عامر (قاهره: داراحياء التراث العربي، 1960 م) ص 323.
. محمد بن جرير طبري، پيشين.
. همان.
. همان.
. همان.
. همان.
. ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ترجمه جهان بخش جويا (تهران: اساطير، 1383) ص 22.
. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار (بيروت: مؤسسه الوفا، 1404 ق) ج 46، ص 206.
. سيد ابوالفضل رضوي اردكاني، پيامدهاي عاشورا (تهران: انتشارات زمزم هدايت، 1384) ص 241.
. ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص 156.
. ابن حزم اندلسي، جمهرة انساب العرب، تحقيق عبدالسلام محمد هارون (قاهره: دارالمعارف، 1977 م) ص 39.
. ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص 157.
. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي (بيروت: دارالفكر، 1417 ق) ص 3.
منابع
- ابن اثير، عزالدين ابوالحسن بن علي جزري، الكامل في التاريخ، ترجمه عباس خليلي، تهران، انتشارات علمي، بيتا.
- ابن عساكر، علي بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، ترجمه جهان بخش جويا، تهران، اساطیر، 1383.
- اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين، تحقيق احمد صقر، قم، شريف رضي، 1414 ق.
- امين، احمد، پرتو اسلام، ترجمه عباس خليلي، تهران، نشر اقبال، 1377.
- اندلسي، ابن حزم (1977)، جمهرة انساب العرب، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، دارالمعارف، 1977 م.
- بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر، 1417 ق.
- بهرامي، روحالله، ريشههاي فكري و سياسي جنبش كيساني و نقش آن در زوال خلافت اموي (پايانامه دكتري تاريخ اسلام، دانشگاه تربيت مدرس).
- بيضون، ابراهيم، قيام توابين (سليمان بن صرد خزاعي)، ترجمه كريم زماني، چاپ فروغ دانش و انتشارات حكمت، 1358.
- جمعي از مؤلفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382.
- دينوري، ابوحنيفه، اخبارالطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قاهره، داراحياء التراث العربيه، 1960 م.
- رضوي اردكاني، سيد ابوالفضل، پيامدهاي عاشورا، چاپ سوم، تهران، انتشارات زمزم هدايت، 1384.
- ساروخاني، باقر، روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377.
- طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اساطير، 1371.
- قزويني، يحيي بن عبدالطيف، لب التواريخ، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران، گويا، 1363.
- كريمي، يوسف، روانشناسي اجتماعي، چاپ اول، تهران، انتشارات بعثت، 1372.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404 ق.
- محلي، حميد بن احمد، الحدائق الورديه في مناقب ائمه الزيديه، صنعا، مركز بدرالعلمي و الثقافي، 1423 ق.
- مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365.
- ميچل، ترنس، آر، مردم در سازمانها «زمينه رفتار سازماني»، ترجمه حسين شكركن، تهران، انتشارات رشد، 1377.
- وحيد دامغاني، ابراهيم، پيكار مقدس زيد بن علي و فرزندانش، تهران، رودكي، 1361.
- Stone. A. Gregory, Russell F. Robert, Patterson Kathleen (2003), Transformational Versus servant Leadership–A Difference in Leader Focus, servant Leadership Roundtable, October, pp1- 15.
- Laub, Jim (2004), Difining servant Leadership: A Recommended Typology for servant Leadership studies, servant Leadership Roundtable August, pp 1- 22.