سپهر اسلامی و عربی؛ ايران شيعى در كانون توهم غرب و اعراب
زغلول عدنان
با مطالعه اوضاع و احوال منطقه به روشنى مىتوان دريافت كه نه اهل سنت و نه شيعيان در مواضع سياسى و تعاملشان با مسائل و قضاياى جهان اسلام يكدست و يك صدا نيستند. اما از خطرناكترين ايدههايى كه اكنون طرح مىشود، باور برخى به اين است كه خطر حقيقىاى كه بايد با آن مقابله كرد، از سويى غير از پروژه صهيونيسم سربرآورده و يا اين كه خطرى ديگر وجود دارد كه مقابله با آن بر مقابله با خطر صهيونيسم تقدم دارد. خطرناكتر از اين، اين توهم است كه منافع ما - اهل سنت - با منافع غرب و اسراييل تلاقى يافته و آن، مقاومت در برابر خطر شيعه و ايران است و از اين طريق ما را به هم صف شدن با آنان در برابر ايران و خدمت ناآگاهانه به منافع دشمنانمان وادار كنند.
در باب پروژه صهيونيسم و تجسم موجوديت آن كه رژيم اسراييل است، مىتوان گفت كه خطرى كه اين رژيم اكنون احساس مىكند برپايى دولت قوى و مستقل فلسطينى است كه بتواند با موجوديت اسراييل در منطقه رقابت كند.
هراس ديگر اسراييل از تدوين طرح چنين دولتى در ايران است كه اسراييلىها آن را خطر بزرگى براى موجوديت خود مىدانند و از اين رو تلاش مىكنند تا كشورهاى عرب را نسبت به خطر سياسى، قومى و حتى نظامى ايران براى نظامهايشان اقناع كنند و در ميان تودههاى سنى، خطر ايران شيعى را براى مذهب تسنن - به لحاظ دينى و طايفهاى - ترويج و تبليغ مىكنند.
اما پرسش منطقى اين است كه كشورهاى غربى و دولتهاى حاكم بر جهان عرب، كى نسبت به سنت و اهل سنت غيرت مىورزيدند و كى نسبت به آن هراسناك بودهاند، در حالى كه هيچ گاه نه نسبت به گسترش تشيع و نه اسماعيليه و نه بهائيت و نه قاديانى و جز آن تا زمانى كه منافعشان را در خطر نمىديدند، هيچ توجهى نداشتهاند؟
مروجان ايده خطر شيعه و ايران، براى اين كه اين مفهوم را تثبيت كنند، در راستى و جديت مواضع اعلانى ايران نسبت به دشمنى با رژيم اسراييل و در موضوع رابطه ايران با غرب و به ويژه ايالات متحده تشكيك مىكنند و تمام اينها را نوعى مانور سياسى براى فريب تودهها مىدانند. آنان مىگويند حقيقت امر اين است كه ايران و ايالات متحده و اسراييل بر سياست توزيع نفوذ و منافع خود به زيان ملتهاى منطقه اجماع و توافق دارند و هيچ خطرى از سوى يكى از آنها متوجه ديگرى نيست. اين ادعا تنها در چارچوب نظريه توطئه مىگنجد كه برخى دائماً آن را تكرار مىكنند.
در تلاش براى فهم و تفسير وضعيت دشمنى ميان ايران و رژيم اسراييل - كه برخى توهم دروغ بودن آن و تشكيك در حقيقى بودن آن را دارند - زحمت زيادى لازم نيست. كافى است بدانيم كه حوزه امنيت ملى اسراييل تا هزاران كيلومتر آن سوى مرزهايش امتداد دارد و به مرزهاى دو دولت چين و هند هم مىرسد. بنابراين، ايران در دايره اين چارچوب امنيتى قراردارد و مناطق ايران ضرورتاً بايد مناطق نفوذ پروژه بزرگ صهيونيسم باشد كه در آن اسراييل بايد هيمنه و برترى داشته باشد، چرا كه به باور صهيونيستها علاوه بر نفوذى كه در قاره آفريقا دارد، تنها دولت قدرتمند اين گستره عظيم ممتد به شرق و جنوب آسياست.
براساس اين برنامه، در اين مناطق نفوذى كه حوزه امنيت ملى اسراييل را تشكيل مىدهد، تنها يك دولت قدرتمند بايد وجود داشته باشد و بر مبناى اين طرح كه مورد پذيرش دولتهاى غربى هم قرار گرفته است، به هيچ كشورى اجازه داده نخواهد شد كه تفوق نظامى و سياسى و يا اقتصادى و تجارى براسراييل داشته باشد. اين امر در تحولات سياسى و نظامى اين منطقه از جهان در دهههاى اخير به روشنى قابل مشاهده بوده است. ملاحظه سرعت و قدرت سلطه سياسى و تجارى و حتى نظامى اسراييل بر مجموعه كشورهاى آسياى ميانه در دوره پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى اين ادعا را ثابت مىكند. نشانه ديگر صحت اين ادعا آن است كه كشورهاى غربى اجازه شكلگيرى دولتى قدرتمند را در عراق كه مىتواند تهديدى براى موجوديت رژيم اسراييل باشد، نمىدهند. گويى كه فروپاشى كشور عراق هم بخشى از راهبردهاى امنيت ملى اسراييل است. در چارچوب مفهوم امنيت ملى و يكهتازى اسراييل، كشورهاى حامى صهيونيسم كوشيدند تإ؛ ّّ بزرگترين كشور عربى را كه مىتوانست ستون امنيت ملى عربى باشد، به بىطرفى وادار كنند. آنان دولت مصر را كه از زمينه برترى بر اسراييل و امكان تهديد و به خطر انداختن منافع اسراييل را داشت، از محتوايش تهى كردند. راهكارشان هم، مقيد ساختن اين كشور به قيود پيمان كمپ ديويد است كه نخستين و قوىترين ضربت بر پيكره امنيت ملى عربها پس از تشكيل دولت اسراييل بر روى سرزمين فلسطين بوده است.
حضور صهيونيستها را امروزه در شمال عراق مىبينيم و پيش از اين دست درازى نظامىاش را به شمال شرق سوريه و شرق و غرب سودان و حتى دورترين نقطه جنوبى جهان عرب در باب المندب و خليج عدن هم ديديم و اين هم، بخشى از برنامه تثبيت نفوذ و برترى مطلق اسراييل در مناطق نفوذى است كه در برنامهريزى صهيونيستها ترسيم شده است.
ايران، امروزه در دايره اين منطقه نفوذ قرار دارد، اما داراى دولتى قدرتمند است. دولت ايران، دولتى مركزى و واحد است كه بر ملتى ريشهدار و صاحب تاريخ حكومت مىكند. البته اين دولت مركزى، نماينده طايف دينى گستردهاى در داخل مرزها و خارج مرزهايش است و هيچ دولتى جز آن، از منافع اين طايف (شيعه) حمايت نمىكند. بنابراين دولت ايران تنها دولتى است كه مسئوليت تاريخى و تمدنى حمايت از پيروان مذهب شيعه را بر دوش مىكشد. اين حقايق، ايران را از وضعيت پراكنده و پريشان جهان عرب كه ملتهاى عرب و سنى را به سبب فقدان حمايت و مسئوليت دولت، به حالت يتيمى كشانده است، متمايز مىكند. ايران با وضعى كه بيان كردم، اهداف خود را شناخته و مشخص كرده و مىداند منافعش در كجا قراردارد و منابع خطر از كدام سو تهديدش مىكند. ايران به خوبى مىداند كه در برنامه صهيونيستها، مرزهاى ايران در دايره نفوذ دولت غاصب صهيونيستى و در چارچوب امنيت ملىاش قرار دارد. به عبارت ديگر اسراييل در راهبردش، ايران قوى و داراى هژمونى را برنمىتابد. آيا دولت ايران بايد به اين نگره تن در دهد؟
البته فقط ايران چنين وضعى ندارد. همسايهاش پاكستان هم كه بنا به تعبير صهيونيستها و غربىها »بمب اتمى اسلامى« را در اختيار دارد، به صورت دقيق و حساب شده تحت نظر است تا ناخنهاى اتمى اين نظام، جهت حفظ امنيت و صلح بينالمللى از احتمال قرارگرفتن اين سلاح در دستهاى جماعتهاى تروريستى چيده شود. مشاهده حوادثى كه هم اكنون در پاكستان در جريان است، درستى اين ادعا را ثابت مىكند.
بنا به اين دلايل و به دليل درك ايران نسبت به خطرى كه از سوى رژيم اسراييل احساس مىكند، دشمن حقيقى ايران نسبت به اسراييل - آن گونه كه در مواضع رسمى سياسىاش ديده مىشود - اثبات و باورپذير مىشود.
با توجه به آنچه كه بيان شد، آيا از ايران انتظار داريم كه اين خطر اسراييل را با در پيش گرفتن گزينه صلح راهبردى به صورت يك طرفه پاسخ گويد؟
به ما مربوط نيست كه منافع ايران يا منابع تهديدش را تشخيص دهيم، زيرا ايران، منافعش را بهتر مىشناسد. اما آنچه به ما مربوط مىشود اين است كه اسباب و انگيزههاى دشمنى ايران را با رژيم صهيونيستى و به تعبير درستتر دشمنى صهيونيستها با ايران را درك كنيم. اسباب دشمنى آنها با يكديگر همان اسباب دشمنى ما و اسراييل با هم است، هرچند به لحاظ تاريخى و جغرافيايى و در ميدان نبرد، ما بر ايران تقدم داشتهايم. از اين گذشته، موضوع ديگرى كه اهميت ويژه دارد اين است كه از نگاه امنيت ملى عربى بدانيم با خطرهايى كه ما را تهديد مىكند، چگونه براساس نگرشى واحد - و با شناخت منافع خودمان - رفتار كنيم.
ايران امروز، چنان كه مىبينيم الگويى از دولتى مستقل است كه در حوزه ساختار سياسى و اقتصادى و صنايع نظامى و تسليحاتى توان خويش تا حد بالايى ارتقا بخشيده و در اين كار متكى برخويش و بهرهور از همكارى برابر با دوستان بوده و از روابط و اوضاع بينالمللى به نفع خويش بهرهگرفته و پروندهها و پروژههاى خود را با درايت و تدبير و ثبات و تن ندادن به اجبارها و تحميلها به رغم پرداخت هزينهها در مقابل مواضع مخالفان بينالمللى و تحريمهاى اقتصادى و تهديدات نظامى، به پيش ببرد.
من در اين جا و با ذكر اين جزئيات در پى بازار گرمى براى پروژه ايران نيستم بلكه معتقدم كه ايران، براساس اين نگره شايسته الگو شدن براى كشورهاى عرب است بلكه از اين بالاتر و بيشتر بايد از جهان عرب بخواهم كه از موضع ايران به نفع مقاومت در برابر اسراييل كه مورد حمايت امريكا در منطقه است، بهره گيرند و نقاط مشترك در منافع و اهدافمان در برابر قضاياى مشترك را مورد توجه قرار دهند و در دام ستيز با ايران به بهانه خطر گسترش تشيع نيفتند كه پايان آن، خدمت به اهداف پروژه صهيونيسم است.
يكى از خطرناكترين نتايج ترويج مقوله خطر بودن تشيع و اولويت دادن به مبارزه و مقابله با آن، شعلهور شدن آتش فتنه طايفهاى و ظهور فرقهگرايى و آتشافروزى در ميان فرزندان يك امت و روىگردانى آنان از مقابله با دشمنان حقيقىاشان و روى آوردنشان به جنگ داخلى است كه زيانبارى نتايجش براى همگان به حكم تجارت تاريخ اثبات شده است.
در ميان هر دو طايفه كسانى با اهداف و اغراض خاص هستند كه مبناى فعاليتشان تكفير است و دعويشان كشف حقيقت مذاهب و بيان بطلان آنها به هدف شعلهور كردن آتش كينه و نفرت؛ و نقطه نهايى مسيرشان، كشاندن امت اسلام به فتنه و كشتار است. وسايل تبليغاتى و مراكز پژوهشى اين برنامهها را ترويج و تبليغ مىكنند. اگر به كار اين نهادها و مراكز، حسن ظن داشته باشيم و آنان را به واقعنگرى و عينيتگرايى متهم كنيم، باز هم جاى آن است كه از آنان بپرسيم كه پس كى زمان طرح و توضيح خطرهاى اسراييل بر امت اسلام مىرسد؟ و بپرسيم كه اختلافات طايفهاى، در كدام رتبه ليست اولويتهاى قضاياى كلان امت اسلام قراردارد؟ و بپرسيم كه چرا ميان آنچه كه اينان ترويج و تبليغ مىكنند و آنچه كه مراكز تبليغاتى و پژوهشى دشمن صهيونيستى طرح مىكنند و دولتهاى عربى پذيرفتهاند، هماهنگى و همسويى وجود دارد؟
شايسته است صاحبان رأى و تصميم از تجارب پيشين درس بگيرند و راه به روى فرصتطلبان خارج و داخل ببندند. و شگفت است كه ما ديده را به روى هر آنچه خوبى و مثبت در تاريخمان است ببنديم و صفحات درخشان را نبينيم و تنها دردها و تلخىها را به ياد آوريم و آن را مبناى موضع فعلى امان قرار دهيم؛ مانند آن پير زن كه هر آنچه را كه رشته بود پنبه مىكرد!
با اين حال در ميان امت اسلام و در هر دو سو، عقلا و غيرتمندانى هستند كه منافع و خطرها را درك مىكنند و آنان نبايد زمام امور را به دست سفيهان بدهند كه سرنوشت ما را تعيين كنند.
اصحاب انديشه اسلامى بايد درك كنند كه با وجود خطر تجاوز فراگير اسراييل كه همه امت اسلام را با همه طوايف و مذاهبش تهديد مىكند، وقت طرح اختلاف مذهبى نيست و بدانند كه فتنه طايفهاى، خواسته دشمنان ماست و ما بايد اين فرصت را برايشان تباه كنيم و هر كدام از دو مذهب دشمنانى دارند كه بايد فكرشان را به آن مشغول كنند.
موضع مسئولانه ما را وا مىدارد تا كنشهايمان، واكنشى نبايد و نگره ما بازتاب نگره ديگران نباشد، بلكه برپايه اهداف و مقاصدمان و متناسب با منافع امت باشد. اين، بهترين راه پيشگيرى از بروز فتنه و پرهيز از تخريب طايفهاى در درون امت است.
اهداف ترويج خطر شيعى
از سه دهه پيش و پس از اشغال سرزمين افغانستان به وسيله اتحاد شوروى و پس از يك دوره انتظار و شور و مشورت ميان برخى نظامهاى سياسى جهان عرب و دستگاههاى اطلاعاتى غربى، به صورت ناگهانى و با چراغ سبز غرب، جريانى فراگير در تمام جهان اسلام به هدف اداى وظيفه شرعى جهاد براى پيكار با دشمن كمونيست كه سرزمين مسلمانان را اشغال كرده بود، به راه افتاد.
تمايز قابل توجه اين جريان، پشتيبانى جهانى، عربى و اسلامى از آن بود كه در طى آن، پول و سلاح و آموزش و تسهيلات متعدد به صورت يكريز تقديم گروههاى مجاهدينى مىشد كه از گوشه و كنار جهان اسلامى و حتى بيگانه به سرزمين »جهاد« يعنى افغانستان مىشتافتند. جالب توجه است كه بسيارى از رهبران آن روز احزاب و سازمانهاى اسلامگرا اين نظريه را مطرح كردند و پروردند كه منافع اسلامگرايان در اين خصوص با منافع غرب - كه دولت امريكا نماينده آن بود - تلاقى پيدا كرده است. به اين معنا كه اسلام و غرب، هدف واحد مشتركى دارند كه آزادسازى كشور اسلامى افغانستان و شكست دادن دولت شوروى و پايان بخشيدن به نفوذ آن در منطقه است.
پس از آن همه بلاها و با صرف نظر از نتايج مصيبتبارى كه پس از پايان جنگ در افغانستان شاهد آن بوديم، اين جنگ ميوههايش را داد و آن »هدف راهبردى« جنبشهاى اسلامى كه فروپاشى اردوگاه سوسياليسم به رهبرى اتحاد جماهير شوروى (دشمن كمونيست) بوده، محقق شد.
پس از گذشت دو دهه از زمان، همچنان اين پرسش برجسته در تلاش براى فهم حوادث گذشته مطرح است كه آيا نابودى قدرت اردوگاه شرق و مقابله با نيروهاى اردوگاه غرب، منفعت راهبردى جهان اسلام يا جهان عرب است؟ سؤال مهم اين است كه آيا جبهه افغانستان، نخستين جبهه اين لشكركشى و بسيج نيروها براى انجام فريضه جهاد بود؟ به هر روى وضعيت جهان تك قطبى و پيامدهاى آن بر ما عربها و به ويژه مسلمانان به روشنى پاسخ اين پرسشها را مىدهد اما اين مجاهدانى كه خالصانه براى هدف مشترك مبارزه كردند و با نام افغان عربها شناخته مىشوند، آن دستهاى كه در نبرد با شوروى به انفجار شهادت نايل نشدند، پس از جنگ و پس از آن هم پيمانان غربىاشان در جنگ با شوروى به اين نتيجه رسيدند كه خود اينان تروريست و عوامل خطرساز براى صلح و امنيت بينالمللى و آرامش كشورها و ملتهاى جهان هستند، به گوانتانامو برده شدند، دستگاههاى اطلاعاتى و جاسوسى امريكايى با همين شعار »اشتراك منافع« سر نيروهاى اسلامگرا كلاه گذاشتند و آنان را به خدمت منافع خود درآوردند. در اين فرآيند، برنامههايى به اجرا درآمد كه ما قدرت درك آن را نداشتيم، چه از آن رو كه براى انجام كاركردى كه به برخورد ميان اردوگاه شرق و غرب مربوط مىشد، به كار گرفته شديم و چه از جهت جذب نيروهاى اسلامگرا و رو كردن برگهايشان از راه حمايتهاى فريبنده و يا از جهت تغيير جبهه اصلى جهاد از سرزمين فلسطين به سرزمين افغانستان.
تكرار سناريوها
امروز هم بار ديگر جبهه نبرد ما با اسراييل نيست! اسراييل در كنار ما و در جبهه مهمترى قرار دارد كه منافع مشترك ما و اسراييل، هر دوى ما را در برابر خطر فزاينده طمعورزىهاى دولت ايران در منطقه و گسترش تشيع - كه حامى اين دولت است - قرار داده است.
رسانههاى عربى و اسراييلى اين خط تبليغاتى را با هم دنبال مىكنند، اما تأسفبار است كه اين توهم به ذهن و زبان برخى نخبگان و روشنفكران صاحبنظر و حتى فعالان اسلامگرا هم راه يافته است. در اين بهرهكشى جديد از نيروهاى اسلامگرا، بعد مذهبى و حساسيتهاى دينى و طايفهاى ميان سنى و شيعه نقش برجستهاى مىيابد و معمولاً نتايج آن بسيار شگرف است. زيرا عامل دينى و اختلاف عقيدتى و تضادهاى مذهبى تاريخى به فتيلهاى قابل برافروختن شبيه است و اين همان چيزى است كه براى بيگانگان مطلوبيت دارد.
در اين دايره، سنت در خطر قرار دارد و اهل سنت مورد هدف قرار گرفته شدهاند! و دولتها و نظامهاى عربى و اسراييل نسبت به سنت و اهل سنت غيرت به خرج مىدهند! و واعظان و مبلغان و منبريان بايد حقيقت »رافضيان« را كشف و رسوا كنند! و مجاهدان بايد براى سد اين خط (تشيع) توش و توان فراهم سازند! و از همه گونه حمايت و تأييد برخوردار شوند. اما اين حمايت و تأييد و تسهيل تنها در همين سمت و سو است! و در سوى ديگر (صهيونيسم) هيچ مشكلى وجود ندارد و صلحى كه در پيش است، حقوق و منافع امت را تأمين خواهد كرد. يك بار ديگر، فقدان بينش و نگرش و گمكردن مسير تشخيص منافع و تعيين سمت و سوى خطر و عدم درك اولويتها، قرار است كار دستمان دهد.
گويا قرار است پس از پايان اين هجوم مبارك! به توسعهطلبى تشيع ايرانى كه ملتها و نظامها در كنار يكديگر قرار گرفتهاند، كار توزيع مدالها و جوايز و نشانهاى قدردانى در ميان مجاهدان آغاز شود؛ همانگونه كه در پايان مرحله جهاد اول ديديم!
فرجام كار
اختلافات مذهبى ميان شيعه و سنى كه دو مذهب اصلى اسلام هستند، هر اندازه شديد هم كه باشد، نمىتوان اين اختلافات را چنان كه برخى مىكوشند، »دشمنى تاريخى« ناميد. اختلاف منافع سياسى ميان كشورهاى اسلامى همانند اختلاف ميان عربها و همسايه ايرانىاشان است. تثبيت اوصاف تاريخى اين طرفها و افكندن آن بر روى اوضاع كنونى و كپىبردارى، و احياى عوامل اختلاف برانگيز براى ساختن حال و آينده، به موجوديت مشترك اين طرفها - كه همان گرايش به امت واحد است - كمكى نمىكند. اين گرايش مشترك، ضرورتاً نيازهايى دارد كه نمىتوان نسبت به آن تاهل ورزيد و در رأس اين نيازها، درك خطرهاى مشتركى كه همگان را تهديد مىكند و درس منافعى كه تحقق آن جز در چارچوب وحدت امت ميسر نيست.
بالابردن درجه اختلافات مذهبى و رقابت سياسى تا مرز دشمنى و ستيز، نتايج خطرناكى دارد كه ممكن است به درگيرى ميان كشورهاى دو طرف و برافروختن فتنه ميان طوايف بينجامد و در هر صورت نتايجى قطعى، زيان همه طرفها خواهد بود و گمان نمىكنم هيچ انسان عاقلى در ميان امت اسلام آنچه را كه در جريان جنگ هشت ساله عراق - به نمايندگى از عربها - با همسايهاش ايران اتفاق افتاده است، صواب بپندارد و يا با صرفنظر از اسباب و انگيزههاى آن، خواستار تكرار آن تجربه باشد. حوادث تلخ فزاينده و فاقد توجيه منطقىاى كه اكنون در يمن - قلب جزيرة العرب - جريان دارد، تفسيرى جز اين ندارد كه برخى از طرفها و يا همه طرفهاى آن به نداها و دعوتهايى بيرون از صف مسلمانان و يا مغرضان داخلى پاسخ مثبت دادهاند. بسيار خوب است كه رهبران ايران تصور كنند كه همكارى دو دولت محورى ايران و مصر چه رهآوردها و دستاوردهاى بزرگى براى مسلمانان دارد. توافق و همكارى ميان اين دو كشور، اسراييل را به شكست خواهد كشاند و تمام منطقه را وارد عصرى جديد خواهد كرد. اما از طرف ديگر هم بسيار خوب است كه طرف مقابل عربى هم با موضعى صريح به اين ابتكار روى آورد. و خوب است هر دو طرف اگر نه از خاستگاه منافع مشترك، حداقل از خاستگاه مقابل به خطر مشترك، تا پس از آن كه دير شود اين روش را سياست ثابت و بلند مدت خود قرار دهند. اما سياست كشورهاى عرب در اوضاع كنونى بسيار عجيب است كه برخى دولتهاى عرب مىكوشند كسانى را كه مىتوانند دوست و حامىاشان باشند، به دشمنى با خود وا مىدارند، در حالى كه با دشمنان خود ابراز دوستى مىكنند. خطرناكتر اين است كه اين روش فكرى به نخبگان و صاحبنظران هم رسوخ كرده است.
اين مذاهب، نهادهاى فكرى و عقيدتىاى هستند كه ريشههايشان تا ژرفاى تاريخ اسلام امتداد دارد و همواره در چشم انداز حوادث تاريخ اسلام حضور داشتهاند و امروزه هم حضور دارند و انكارشان امكان ندارد، اگرچه اختلافات عميقى ميان آنها وجود داشته و دارد.
اما تعدد و تكثر ملتها و نژادهايى كه در دايره امت اسلام مىگنجند، به رغم آلوده شدن به برخى تعصبات نژادى و شعوبى كه آثار منفىاى در تاريخ ما برجاى نهاد، نشانه تمايزبخش تمدن اسلامى است و دستاوردهاى اين تمدن محصول تكثر و تنوع و گستره دايره امت بوده و سهم هيچ يك از ملل و مذاهب اسلامى را نمىتوان در مجموعه آن ناديده گرفت. بنابراين نبايد هيچ يك از مذاهب تصور كند مىتواند مذهب ديگر را از گردونه خارج كند.
آنان كه در پى اثبات عداوت مذهبى و نژادى ميان مسلمانان در بستر تاريخ و زمان حاضر هستند، چه مىخواهند؟ چه برنامهاى دارند؟ چرا به خطرهاى واقعى بىتوجهند و خطرهاى وهمى مىتراشند؟
خطر صهيونيسم نيازمند اثبات و اقامه برهان نيست، اما در اين جا همگان را به اين نكته توجه مىدهم كه نزاع و چالش ما با اسراييل، نزاع بر سر هستى است. جنگ ما با آن رژيم بر سر بقاء است و پيكار ما بر سر كنار زدن و نابود كردن يكديگر، نزاع ما با رژيم صهيونيستى نه نزاع بر سر مرزهاست و نه نزاع بر سر مذهب، هيچ پيوند خويشاوندى ميان ما و آنان وجود ندارد كه ما را گردهم آورد و هيچ حسن همجوارى ميان ما و آنان نيست كه ما را پايبند كند. پروژه آنان توسعهطلبانه است كه تا دورترين مرزهاى جهان عرب و اسلام سرك مىكشد و هدفشان، كنار زدن پروژه تمدنى ماست با همه ابعاد و مؤلفههايش؛ و در اين راه فرقى ميان عرب و عجم و سنى و شيعه نمىبيند.
آنچه ديروز بر سر عراق آمد اجازه نمىدهد كه ايران امروز خطا كند و آنچه كه ممكن است بر سر ايران بيايد، هزينهاش را ما عربها از دارايى و امنيت و حاكميتمان خواهيم پرداخت.
مقوله خطر ايران شيعى، تلاشى براى گمراه كردن و سرپوش نهادن بر خطر پروژه صهيونيستى است. جهان آينده، قانونى دارد كه مقرر مىكند جايى در آن براى كودكان نيست و ما كه بزرگ زاده شدهايم شرم داريم از آن كه كودك باشيم.