«عمران بن عبدالله» از ياران امام صادق(ع) بود. او گاهي به مدينه سفر ميکرد و خدمت امام ميرسيد. يك بار يكي از شاگردان امام، او را نزد ايشان ديد. امام بسيار به عمران احترام گذاشت و با او مهرباني كرد. وقتي رفت شاگرد از امام پرسيد: «سرورم! او كه بود؟»
امام دور شدن عمران را تماشا ميكرد. سري تكان داد و فرمود: «او از بهترين دوستداران ما اهلبيت(ع) است».
موسم حج از راه ميرسيد. حاجيان آمادهي سفر به خانهي خدا ميشدند. عمران هم بار سفر بسته بود. او از مدتها قبل هدايايي براي امام تهيه كرده بود. حاجيان از هر سو به سوي مكه ميآمدند. آفتاب سوزان مكه ميتابيد.
عمران جامهي سپيد حج بر تن داشت؛ مثل بقيهي حاجيان. او در بين شلوغيها به دنبال پيشواي خود امام صادق(ع) ميگشت اما امام را نيافت.
حاجیان، دور خانهي خدا طواف کردند و رهسپار سرزمين «عرفات» شدند. آفتاب داغتر از هميشه ميتابيد. عمران به سوي شترش رفت. از لای بارهایش، چادرها را بيرون آورد. او ميخواست براي امام خيمهاي برپا كند.
عمران، دوباره بين مردم رفت تا امام را پيدا كند. بالأخره امام را در ميان شلوغيها يافت. با خوشحالي جلو رفت و وسايل امام را از دست ايشان گرفت. او خود را معرفي كرد. امام از ديدن او خوشحال شد.
عمران امام را به سوي خيمهي سفيد راهنمايي كرد. او با خوشحالي به امام گفت: «فدايت شوم! من پارچهي اين خيمه را با دست خودم بافتهام و براي شما آوردهام تا شما در آن راحت باشيد». امام پرسيد: «قيمت آن چه قدر است؟»
عمران پاسخ داد: «مولاي من! اين خيمه، هديهي من به شما و خانوادهي شماست. من آن را به شما هديه ميدهم. اميدوارم آن را از من بپذيريد و مرا در این روز دعا کنید». امام با مهرباني دست او را گرفت. خيمه، سايهي دلپذيري درست كرده بود.
امام لبخندي زد و از او تشكر كرد. وارد خيمه شد و نشست. عمران با امام مشغول صحبت شد. امام نگاهي به چادر كرد و فرمود: «خدا تو و خاندانت را در سايهي لطف خود قرار دهد، در روز قيامت كه سايهاي جز لطف او نيست».
آفتاب گرم سرزمين عرفات ميتابيد و حاجيان در رفت و آمد بودند.1
علّت نامگذارى عرفه و عرفات
سوالی در ذهنم بود. نزد امام صادق(ع) رفتم. اجازه خواستم که بنشینم. از ایشان دربارهي علت نامگذارى عرفه و عرفات، پرسيدم. حضرت فرمود: "«ای معاويه بن عمّار»! جبرئيل، حضرت ابراهيم(ع) را روز عرفه بيرون آورد. وقتی که ظهر شد به وى گفت: «اى ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عبادتهايت را بشمار.» از اين رو [به آن روز عرفه و به این سرزمین] عرفات گفته میشود، چون جبرئيل گفت اعتراف كن و او هم اعتراف كرد".2
همراه با سید الشهدا(ع)
«بشر» و «بشير»، پسران «غالب اسدي» عصر روز عرفه، در صحراي عرفات خدمت امام حسين(ع) رسیدند. امام حسين(ع) به همراه گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان خود، از خيمهها بيرون آمدند و در نهايت خشوع و خضوع در سمت چپ كوه ايستادند. امام حسين(ع) رو به سوي كعبه، دستهايش را برابر صورت برداشت و مانند مسكيني كه طعامي طلبد، اين دعا را خواند: «الحمداللَّه الذي ليس لقضائه دافع ...» در هنگام دعا اشك از ديدگانش جاري بود. دعا را خواندند تا به اين جمله رسيدند «... وَ أُدْرَءَ عَنّي فَسَقَةَ الجِنِّ و الأنْس» سپس سر خود را به سوي آسمان بلند كردند و با صداي بلند فرمودند: «يا اَسْمَعَ السّامِعين انت علي كل شيءِ قدير يا رب.» و مكرر ميفرمود «يا ربّ» و كساني كه پيرامون حضرت بودند، با ايشان همصدا شدند در حالي كه اشك بر گونههايشان ميريخت. بدين حالت مدتي گذشت تا اين كه آفتاب غروب كرد و حضرت به همراه اهلبيت و اصحابش به جانب مشعر الحرام روانه شدند. 3
پاداش اهل عرفه
پيامبر(ص) در عرفات وقوف كرد. نزديك بود كه خورشيد غروب كند. فرمود: «اى بلال! مردم را ساکت كن تا به سخنم گوش دهند». بلال برخاست و گفت: «به سخن پيامبر خدا(ص) گوش فرا دهيد». حضرت فرمود: «اى مردم! جبرئيل هماينك نزد من آمد و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت: "خداى متعال اهل عرفه را آمرزيد و بدهكارىهاى آنان را تضمين نمود". عمر برخاست و گفت: «اى رسول خدا! آيا اين که فرمودید فقط مخصوص ماست؟» پیامبر(ص) فرمود: «اين براى شما و همهي كسانى است كه پس از شما تا قيامت مىآيند».4
همه به سوی او
امام زین العابدین(ع) در روز عرفه مردی تهیدست را مشاهده کرد که گدایی میکند و خواستهي خود را با مردم در میان میگذارد. حضرت با ناراحتی به او فرمود: «ویحک! أغیر الله تسال فی هذا الیوم؟ إنه لیرجی لما فی بطون احبالی فی هذا الیوم ان یکون سعیدا؛ وای بر تو! آیا تو در چنین روزی خواستهات را از غیر خدا طلب میکنی؟ در چنین روزی که این امید هست که انسانهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند از لطف و رحمت الهی برخوردار باشند؟!»
حضور در عرفه
با امام صادق(ع) در يكى از غروبها در سرزمین عرفات بوديم. امام در حالى كه مرا به حج، تشويق و ترغيب مىكرد، فرمود: «اى "سعيد بن يسار"! هر بندهاى كه خداوند به او روزى داده باشد و او از آن روزى برداشته و خرج خود و خانوادهاش كند، سپس آنان را به حج بيرون آورد و در برابر تابش خورشيد قرار دهد، تا آن كه غروب عرفه آنان را به موقف آورد و استراحت كند ـ آيا نديدهاى شكافهايى را در آن جا كه در آنها كسى نيست؟» گفتم: «چرا ديدهام، فدايت شوم» - امام فرمود - خانوادهی خود را مىآورد و با آنها، اين رخنهها و شكافهاى كوه را پر مىكند. خداى متعال و بىشريك میفرمايد: "به بندهام از روزى خويش دادم. آن روزى را برداشته و خرج خود و خانوادهاش كرد. آنگاه آنان را بيرون آورد، آنان را آورد تا با آنها اين جاهاى خالى را پر كند، در پى آمرزش من. گناهش را مىآمرزم و آن چه فكرش را مشغول ساخته، بر عهده مىگيرم و روزيش مىدهم"». سعيد مىگويد: «امام چيزهاى ديگرى هم فرمود، نزديك به ده چيز».
دعای شروع روز عرفه
نزد امام صادق(ع) نشسته بودم. روز عرفه نزدیک میشد. امام فرمود: «اگر صبح روز عرفه، روانهي عرفات مىشوى، روزت را اين گونه شروع كن و بگو: اَللّهُمَّ اِلَيْكَ صَمَدْتُ، وَاِيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أَرَدْتُ، فَأَسْئَلُكَ أنْ تُبارَكَ فِي رَحْلَتِي، وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي، وَأَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تَباهِي بِهِ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنِّي؛ خدايا! قصد تو را كردهام، فقط به تو اعتماد دارم، و خواست و رضاى تو را مىطلبم، از تو مىخواهم، كه اين سفر و آمدن مرا مبارك گردانى، حاجتم را برآورده سازى، و اين روز را براى من، از روزهايى قرار دهى، تا آن گونه بدان مباهات كنم كه كسى كه از من برتر بود (پيامبر(ص)) بدان مباهات مىكرد».5
1. اختیار معرفه الرجال، ص333.
2. علل الشرایع، ص436.
3. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
4. فروع کافی، ج4، ص258.
5. کافی، ج4، ص462.