بوم زندگی
فریبرز سهیلا
رنگها نقش مهمی در زندگی ما دارند. از همان بچگی سر و کار آدم با رنگ و رنگبازی است تا بزرگ شدن. از رنگیرنگی بازی کردن بچگی و خطخطی کردن دفتر نقاشی که بگیریم تا لذت دیدن یک تابلوی نقاشی توی یک گالری. همهی اینها زندگی آدمی را پررنگ میکند. اصلاً زندگی بیرنگ نمیشود؛ حتی همین آسمانی که بالای سرمان است یا دریایی که دیدنش را دوست داریم رنگی ندارد، اما چشم ما آدمها رنگش را آبی زده است. انگار ما عادت داریم چیزی را بیرنگ نبینیم. رنگ جزیی از زندگی است برای انسان.
هر کسی هم در این دنیای خاکی هنر و حرفهای دارد. بعضیها نقاش میشوند و بعضیها مدیر؛ اما همه هنر را دوست دارند.
آدم، نقاش هم که نباشد از دیدن نقاشی و نقش رنگ لذت میبرد؛ حتی اگر میانهای هم با نقاشی نداشته باشد، دیدن یک تابلوی هنری برای چند لحظه هم که شده نگاه ما را به سمت خود میکشاند؛ یا حتی وقتی داریم در یک خیابان قدم میزنیم، نقاشیهای روی دیوار و تابلوها به قدر گوشهچشمی هم که شده، از تیررس نگاه ما دور نمیماند؛ یا موقع ساختن یک خانه رنگآمیزی جزیی از برنامه است. اینها همه نشان از نقش رنگ در زندگی آدمی دارد.
زندگی یک هنر است و زندگی کردن نیز. اتفاقها و کارها و افکار ما در زندگی رنگهای آن هستند. رنگهایی که با ترکیببندی سردیها و گرمیهایی که در زندگی ماست، روی بوم میتوان نقاشی خوب و زیبایی آفرید.
کارهایی که در زندگی میکنیم، راههایی که میرویم و رؤیاهایی که در سر داریم خطوطی از رنگ است که بر بوم زندگی ما کشیده و در نهایت طرحی میشود که از زندگیمان در این دنیا باقی میگذاریم. یک یادگاری و اثر هنری که قرار است یک عمر زندگی ما را برای بیننده بیان کند.
زندگی یک یادگاری است. یادگاری از من و از تو. یک اثر هنری با نام صاحب اثر. هر چه این زندگی هنریتر باشد، ماندگارتر است و یک عمر تلاش و زندگی ما در دنیا بیهدف و بینتیجه نبوده است.
زندگی یک بوم نقاشی است. به انتخاب من و تو است که چه رنگی بر آن بپاشیم و چه طرحی بزنیم. میشود طرح امید زد و عشق را کشید. میشود هم بوم را سیاهسیاه کرد. این افکار من و تو است که رنگ را به حرکت وامیدارد و طرح میکشد.
کارهایی که در زندگی انجام میدهیم رنگهای این بوم است و طرحهایی که بوم ساده و سفید ما را جلوه میدهند رؤیاها و تلاشهای ماست. انتخاب با ماست، طرح چه باشد.
یک بوم سفید در اختیار ماست. تا پایان زندگی وقت داریم رنگ بزنیم و طرح بریزیم بر این بوم. اگر رنگ سیاه بر بوم ریخته شد، میشود اشتباه را جبران کرد و با ترکیب رنگها و طرحهای زیبای دیگر سفیدش کرد؛ طوری که زیباترین طرح شود.
من سیاه را باور ندارم. تکرنگی را هم دوست ندارم. سفید هم به تنهایی دیدنی نیست. سفید و سیاه در کنار هم معنا میگیرد.
شبیه اتفاقهای سیاه و سفید زندگی.
طرح باید از همه رنگ باشد؛ رنگ رؤیاهای من، رنگ آرزوها و باورهایم. رنگِ هر چه در این دنیا در پیاش هستیم؛ رنگ آدمیت، رنگ بهشت،...
قلمم را توی همهی رنگها میزنم و ترکیب میکنم. طرح رؤیا میسازم روی بوم زندگیام. طرح پرواز. طرح اوج.
میخواهم آنچه از تابلوی زندگیام میماند انگیزه باشد و باور؛ باور زندگی و زنده بودن.
این هنر ماست که بهترین هنر را در معرض نمایش بگذاریم.
بعضی نقاشیها آنقدر خوب هستند که همهجا تکرار میشوند و هرگز از ذهن آدمی پاک نمیشوند و حتی بعضیهایشان الگو میشوند؛ اما بعضیها هم چون زیاد هنرمندانه نیستند ممکن است گوشهی انباری یک خانه، جای گرد و خاک زمانه باشند و هیچ کس حتی دیرزمانی هم نگاهشان نکند.
زندگی هم یک نقاشی است. میتوان بوم را آنقدر خوب نقاشی کرد که بتوان از آن یک الگو ساخت و مدل زندگیمان بارها و بارها تکرار شود و جای تابلوی زندگیمان در نمایشگاه خوبان باشد.
میشود چیزی کشید که فقط لایق گوشهی انباری باشد و سالها بعد شاید حتی کسی لای چیزهای باطله هم آن را نخرد!
انتخاب با ماست. میشود طرحی نو درانداخت و با رنگها بازی کرد. ما هنر را از آن هنرمند که ما را آفرید به یادگار، گوشهی وجودمان داریم.
یادم هست، یادت باشد بوم زندگی سفید بود از روز ازل. ما رنگ شدیم و طرح زدیم. هنوز هم میشود طرح زد و رنگبازی کرد.
بیا این بار طرح نو بزنیم. بوم زندگی را قبل از اینکه وقت نقاشی تمام شود، خودمان ببینیم. بررسی کنیم جای کدام رنگ خالی است. طرحمان خوب است یا نه؟ بیا رنگبازی کنیم. هر چه بخواهیم و زیبا شود بکشیم. انتخاب با من و تو است.
من قلم و رنگ را برمیدارم، تو هم برخیز. رنگ بردار و نقاشی کن. هرچه که خواستی بکش. رؤیایی زیبا بساز. امید را رنگ کن، عشق را بکش. تو نقاش خوبی هستی.
بگذار تابلوی زندگیمان جایی در این نمایشگاه دنیا داشته باشد. بگذار سالها بعد نقاشیمان در گوشهای از خاطرات این مردم بماند. ناممان تکرار شود در این نقاشی بازار دنیا. فقط کافی است عزم کنی به طرح کشیدن.
«بر روی بوم زندگی هر چه که میخواهی بکش، زیبا و زشتش پای تو است.»