هنر خوب نوشتن
فریبرز سهیلا
بیشترین اثر را در خوب نوشتن، خوب خواندن میگذارد. این را بالأخره بعد از چندین سال نوشتن دریافتهام. زمانهایی بوده که یکی- دو کتاب خاص از نویسندهای خاص را دست گرفتهام و بیوقفه خواندهام. بعد هم دست به قلم شده و نوشتهام. بسیار نوشتهام و طولی نکشیده که فهمیدهام دستنوشتههای من، دارند رونوشتِ نوشتههای آن نویسندهی خاص میشوند. حالا میدانم این آفتی است به نام تقلید؛ چه آگاهانه باشد و چه کاملاً غریزی و ناخودآگاه، نامش تقلید است و بیشتر اوقات پدیدهای ناخوشایند و نازیباست.
داستان زاغ و کبک را که در کتابهای درسیمان خوانده بودیم به یاد دارید؟ زاغی که میخواست طرز راه رفتن کبک را بیاموزد، در پی کبک افتاد و سعی کرد حرکات او را تقلید کند. بعد از چند روز نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخت، بلکه راه رفتن خود را هم از یاد برد! اینکه میگویم بیشترین اثر را در خوب نوشتن، خوب خواندن میگذارد، سوای مسئلهی تقلید است. خوب خواندن از دیدگاه من این است: تا آنجا که میشود، بخوانی؛ از هر نوع و سبک نوشته و از نویسندگان مختلف. دربارهی آنچه میخوانی فکر کنی و عقیدهی خودت را دربارهی همهی ارکان نوشتار، برای خودت روشن کنی و بعد خوب نوشتن: دست به قلم ببری و آنچه را خودت دوست داری، بیان کنی؛ یعنی همه چیز را از صافی ذهن خود عبور دهی و در پایان، نوشتهای که روی کاغذ یا وبلاگ میآید، متعلق به خودِ تو باشد.
شاید گاهی اوقات تقلید آموزنده هم باشد؛ اما ماندن در این سطح تنها کار را خراب میکند. مانند کارخانهای تازهتأسیس که بستنی میسازد و اتفاقاً بستنیهایش خوشمزه و باکیفیت است؛ اما یک جای کارش ایراد دارد. وقتی یخچال سوپرمارکت را باز میکنی، فقط یک طرح بستهبندی و حتی رنگ و نام محصول میبینی؛ انگار ذخایر طرح و نام در دنیا به پایان رسیده باشد! تنها لوگوی کارخانه است که میتواند تو را از سردرگمی در انتخاب نجات دهد؛ معنایش این است که به محصول کارخانهی قدیمیتر اعتماد میکنی. گویی این محصولات جدید تنها رونوشتی از قدیمیترها هستند. مشکل از کجاست؟ من به همان مثالِ خوب خواندن میرسم. خوب دیدن، خوب شنیدن، خوب خواندن و سعی بر گذراندن ِ دیدهها، شنیدهها، خواندهها از صافی ِ تفکر و خلاقیت خود در امروزِ ایران ِ ما کیمیاست. این ایراد را در بسیاری از موارد دیگر هم میشود دید؛ در صنعت، خدمات، کشاورزی و حتی در هنر. وقتی تقلید، جای خلاقیت را بگیرد، تکرار مرسوم میشود، و از پسِ تکرار، بیانگیزگی و رکود رخ مینماید.
برای درمان این بیماری، ای کاش کمی، فقط کمی خوب ببینیم، خوب بخوانیم، خوب بشنویم و سپس، تنها خودمان باشیم...