مکاشفه در فیسبوک
پرنیان نجمه
رفاقت با دنیا در یک روز!
دنیا، دنیای رفاقت است(1)! و شبکهی اجتماعی مجازی یعنی محیطی برای رفاقت با دنیا! مدتها درگیر بودم که رفاقت به چیست؟ به کدام آدمها میشود گفت دوست؟ به یک معنا، همهی مردم دنیا را میشود دوست داشت... اما...در تمام این متن، فیسبوک(2) را مجاز بگیرید- آرایهی مجاز را که بلدید شکر خدا؟- از تمام شبکههای اجتماعی مجازی. این عبارت قلمبهی شبکههای اجتماعی مجازی را بعد از مدتها خوددرگیری! این طور ساده کردم: دنیا، دنیای رفاقت است.
آن روزی که سعدی سرود:
بنیآدم اعضای یکدیگرند * که در آفرینش ز یک پیکرند
چو عضوی به درد آورد روزگار * دگر عضوها را نماند قرار
شاید فکرش را هم نمیکرد این «دگر عضوها» یک روز «بیقراریهایشان» به هم برسد! یعنی که یک جوان ایرانی دل بسوزاند برای معلم فداکار آمریکایی و در «فیسبوک» لایکش(3) کند و در گوگل پلاس، پلاس(4)(+) بزند برایش! و این یعنی که شاید دل خانوادهی آن معلم آمریکایی گرم شود به «هات»(5) شدن عکس دختر فداکارشان در فیسبوک و گوگل پلاس؛ یعنی هر انسانی در هر جای دنیا میتواند به روح و جسم انسانهای دیگر کمک کند و بیهیچ توقعی...
بودن یا نبودن؟ مسئله این است!
«فیسبوکی» باشی یا نباشی؛ در «گوگل پلاس(6)» چرخ بزنی یا نه؛ فرقی نمیکند! تیر و ترکش این شبکههای اجتماعی حتماً میخورد به تو. به همین زودیها خواهیم دید روزی را که تقسیمبندی تازهای برای مردم دنیا ارایه شود... و مردم دنیا را دو دسته کنند:
1. آنهایی که عضو فیسبوک هستند.
2. آنهایی که دوست دارند عضو فیسبوک باشند، ولی نیستند.
آن وقت من و تو هر چهقدر هم فریاد بکشیم که نه! ما عضو فیسبوک نیستیم و علاقهای هم به عضویت نداریم، دستهی سومی بهوجود نخواهد آمد. فوقش تحقیق کنند که مثلاً چرا علاقهی خودمان به فیسبوک را کشف نمیکنیم و...! نقش خودمان را در این دستهبندی پیدا کنیم!
تو چه میفهمی جوان چیست؟
... بگذریم! مایی که اینجا نشستهایم یا ایستادهایم؛ یا از دیوار راست فیسبوک بالا میرویم! یا تکچرخ میزنیم در پلاس... یعنی جوان مسلمان ایرانی باید «جوان» باشد! و جوان را امروز غرب معنا میکند «هوس» و اتفاقاً این هوس مهم است؛ پس ارزشمند میشود. گران میشود؛ چرا راه دور برویم... قیمت من و تو چهقدر است؟ چند پلاس بزنند زیباییمان را به نمایش میگذاریم؟... غرب میگوید انسان برای لذت بردن زندگی میکند و بالاترین لذت را لذت جنسی میداند؛ پس به «هوس جوانانه» احترام میگذارد تا مانعی برای لذتش پدید نیاورد. جوانانی که هوسباز نباشند، ارزشمند نخواهند بود. همین امروز، هستند جوانانی که غرب به آنان بیتوجهی میکند و زیر پای تمدن و توسعه و چه و چه لهشان میکند تا پاک بودنشان را به سخره بگیرد. حالا ما که جوانیم، ایستادهایم در ابتدای راهی که غرب رفت و ما هنوز نرفتهایم.
... و ما که میرویم و میشکافیم آسمان شبکههای اجتماعی را، باید به تکبر بایستیم بر سر غرب که «تو چه میفهمی جوان چیست». جوانی خود را به رخ همگان بکشید و این بار نه با سر تسلیم مقابل عمو سام! و وقتی تسلیم شدهای چه فرقی میکند شوخی بیجا کنی یا عکست را نشان بدهی یا تحریک کنی! در فضای مجازی جوان باش و تعریف تازهای از جوان بودن را به نمایش بگذار. جوان یعنی سراسر نور، سراسر عشق، انگیزه، کار و تلاش. بین خودمان باشد: جوان یعنی حسن و حسین e که هزاران لایک و پلاس و سلام بر ایشان باد... و اینان e «هاتترین پُست(7)های جوانانهی خدایند نه در خاک زمین که در آسمان بهشت... که اینان آقای جوانان اهل بهشتاند».
دانشجو باید مستمع آزاد نباشد!
جوان «دانشجو»ی مسلمان ایرانی باید «دانشجو» باشد. دانشجوی فیسبوکی، اولین خصوصیتش این است که کمتر درس میخواند. فیسبوک خاصیتش این است که میبُرد دست اراده را، که بستن، صفحهی دل شیر میخواهد و اگر جگر شیر نداری، سفر فیسبوک مرو که بس خطر در راه است. اما... جگر شیر را باید چطور به کف آوریم؟ چرا تا چشممان میخورد به فیسبوک مثل یخ وامیرویم؟ هر ساعت یک دانشجوی ایرانی میتواند سرنوشت خودش را حتی و کشورش را حتیتر! تغییر دهد. فیسبوک شخصاً! ساخته شده برای «هدفنامندی!»، پس هدفمندی و حرکت روی یک محور خاص، مخصوصاً برای ما بسی سخت است. سختی این «عضویت هدفمند» با تقویت اراده، آسان میشود... و ارادههای ما ضعیف است به خاطر نمازهای سبک و یکی در میان که به فتوای خودمان میخوانیمشان! و ضعیف است به خاطر شنیدن آهنگ زیاد، که باید باور کرد به سختی.
همینجا و در حاشیهی این برگه، برای خودت بنویس که از عضویت این شبکه و بهطور کلی اینترنت چه استفادهای میکنی؟ خیلی هم روراست؛ و به چه هدفی؟ خیلی هم روراستتر. یادت باشد؛ اینترنت یک فضای دوطرفه است. خود تو در اینترنت چهکارهای؟ کجای شبکهی جهانی هستی؟ مختصات خودت را بیاور روی کاغذ. آوردی؟
بنویس که از فیسبوک استفاده میکنی، پس اطلاعاتت، علاقهمندیهایت، دوستانت، آشنایانت، آنچه بودهای، آنچه هستی روی میزکار CIA است. بخند دیگر! بخند تا برایت بگویم آنچه خواهیم بود نیز به دست CIA خواهد افتاد. خط خودت را اگر مشخص نکنی، دیگرانی هستند که برایت تعیین تکلیف کنند و اگر خواستی سرت را بلند کنی، پسگردنی بزنند که بنشین سر جایت! و شک نکنید که ناتوانی ما در تنظیم وقت، هنگام استفاده از فیسبوک، پسگردنی «آنها»یی است که خیلی باکلاس! دارند تعیین تکلیف میکنند برایمان.
میدانم که ننوشتهای! دانشجو یعنی نظم، برنامهریزی، تلاش، هدفمندی، و همهی اینها ممکن نیست مگر با اراده و عزم قوی. میخواستم اینها را بنویسی تا نشانت دهم در فیسبوک هم باید «دانشجو» باشی. با نظم؛ که همه کس را چپر اندر چلاق! اضافه نکنی به لیستت. در هر! موضوعی پُست نگذاری و کلاس کارت را نیاوری پایین؛ بابرنامه باشی تا پستهایت تاثیرگذار بشوند؛ بابرنامه باشی تا هر کس از راه رسید نخندد به بیکاری تو! بابرنامه باشی و بفهمی ما که بیارادهایم؛ اگر قرار است ساعت 2 فیسبوکمان را ببندیم، نیم ساعت زودتر باید جمع و جور کنیم «پُسْت» و «لایک و ریشیر»(8)هایمان را. 5 دقیقه زودتر از 2 هم باید با خودمان کلنجار برویم تا آن تایم صفحه را ببندیم. کف مرتب به افتخار «جگر شیر». جگر شیر که به دست آوردی، راحت میتوانی با سایت علمی هم کنار بیایی و توی فیسبوک هم در 10 سال آینده که کلاس کار همه رفت بالا! بحث علمی راه بیندازی حتی! که آن موقع به جای ادلیست چپر اندر چلاقت، حتماً دو- سه تا آدم حسابی خواهی داشت. نتیجه آنکه کار فیسبوکت را هم جور کن با تلاش دانشجوییات؛ یعنی دانشجو باش؛ حتی در فیسبوک! مدل آدمهای بیکار بیعار، ول نگرد آنجا. مهم نیست invisible (9) بروی یا available (10). کسی ببیند ول میگردی یا نه؛ مهم آن است که وقتی کلاس کارت میآید پایین، دیگر نمیتوانی یک دانشجوی واقعی باشی. مستمع آزاد شاید!
دو دو تا پنج تا!
جوان دانشجوی مسلمان ایرانی «مسلمان» است! پس ژست مسلمانی میگیرد برای فیسبوک. قشنگترین ژست مسلمانی هم این است که اهل «هر»! نباشیم. هر عکسی، هر متنی، هر دوستی، هر گروهی... وقتی اهل «هر» نباشی، باید انتخاب کنی. انتخاب نیاز دارد به اراده. اراده یعنی انسانیت. به همین راحتی است که یک لایک اضافی برای چیزی که نباید لایک بخورد، انسانیت تو را میبرد زیر یک علامت سؤال بزرگ. ببخشید! خط روی خط نشد که؟ همان جوان دانشجوی مسلمان ایرانی هستی؟ ترسیدم یک وقت اشتباه شده باشد. آخر همین طور ریلکس نشستهای و نگران نیستی. نگران «هر» باید بود... و این یعنی تقوا. آخر انسانیت مسلمانی است. آخر مسلمانی، ایمان است. آخر ایمان، تقواست. حالا ما هی بنشینیم و بخندیم به این حرفها... دو دو تا پنج تا نمیشود!
ما یعنی مسلمانها، تا مدتها ایستاده بودیم این طرف آب و گلهمند بودیم از ارتباطات ضعیف و در همین حوالی اما آیتالله بروجردی بود که نامه مینوشت برای انیشتین که شاید کوههای غرب نرسد به شرق؛ اما آدمهای غرب میرسند و رسیده بودند به مشرق انسانی. حالا اما، ما نشستهایم اینجا و فیسبوک به بازیمان گرفته است؛ آن وقت آن طرف دنیا جوانانی هستند که نیاز دارند به اطلاعات ما و شاید بخواهند انسان باقی بمانند و شاید مسلمانها را دوست دارند. ما باز هم نشستهایم تا فیسبوک به بازی بگیردمان؛ وجود و احساسات، جسم و روحمان را. بازی خوردن، آخر «تلف شدن» است.
وقتی به حساب سرانگشتی و تحقیقات میدانی! 99 درصد فیسبوکیها دارند رسماً تلف میشوند، باید نگران بود. برای همین است که خیلیها میترسند بگویند فیسبوک را باید به بازی گرفت برای «شیر» کردن آدمیت و «ریشیر» کردن نور که «مؤمن آینهی مؤمن است» و آینه یعنی بهترین بازتابدهندهی نور. عضو فیسبوک که باشی، میتوانی آینه باشی. میتوانی دستهای لرزان ایمان آدمها را گرم بفشاری تا مؤمن باقی بمانند. میتوانی محکم و قاطع بایستی بر سر خواستههای کشورت و مردمت و انتقاد کنی و پیشنهاد بدهی و میتوانی مسلمان باشی.
تویی که امکان دسترسی به اینترنت برایت فراهم است، اگر بتوانی کوچکترین کمکی به بازتاب نور کنی و بیخیال بنشینی، منتظر باش روزی را که کمک میخواهی و دیگران خواهند گفت: «به من چه! به تو چه!» تویی که میتوانی نظرت را بهعنوان یک مسلمان بنویسی و بیخیال مینشینی، دیگران «پیامسازی» میکنند برایت و «پیامبری»! و تروریست مینامندت و میخوانندت و اینجا و آنجا مسلمانانی را بیگناه میکشند... یادت باشد پیامبری را باید از آن کس یاد گرفت که پیام خدا را 1400 سال رساند و عالمی را دیوانهی حضرت حق کرد. هر پیامبری، مجازی یا حقیقی، مثل «او» اگر باشد، «میتواند» پیام را برساند. مِسِنجر، فیسبوک و گوگلپلاس و دیگران هم، به نوعی پیامبرند دیگر!
فیسبوک میتواند ستارهی ثریا باشد؛ اگر ایرانی باشیم.
در نهایت جوان دانشجوی مسلمان ایرانی باید «ایرانی» باشد. ایرانی یعنی «سلمان» که پیامبر از خود میدانستش. ایرانی یعنی «حافظ» که احساس انسانی و اسلامیاش را فلان انسان غربی همانقدر میفهمد که من و تو و شاید بیشتر از ما! ایرانی یعنی همهی مردان مرد این سرزمین... چرا راه دور برویم؛ ایرانی یعنی «خمینی» و خمینی یعنی راهانداز باکلاسترین انقلاب جهان! باور نمیکنی؟ روزی که «مرد» به فرانسه رفت تا از ابزار قوی انتقال اطلاعات آنجا استفاده کند برای رهبری انقلاب، بعضی مترقیها! هنوز نمیدانستند اطلاعات یعنی چه که ابزارش چه باشد و بعضی دیگر میگفتند با ابزار اطلاعاتی غرب فقط میشود رقص و آواز را منتشر کرد و نه هیچ چیز دیگر را. پس به نوعی رقاص و آوازخوان شدند برای غرب! همان روز بعضی متحجرها در خانه نشسته بودند و برای سلامتی شاه! دعا میخواندند و کاسهای را که فرزند خمین در آن آب خورده بود نجس میدانستند و... خمینی را آسان نگیر حتی اگر راه، هدف و ابزارش را قبول نداری. ایرانی یعنی هر کس، در هر کجای این زمین که دلش میتپد برای این خاک و ایستاده است به افتخار که من یک ایرانیام. ایرانی یعنی من... یعنی تو... یعنی ما.
کتابخواری!
جملهی اولم را با تصرف اندک! وام گرفتهام از سرلوحهی «ارکات و دنیای مجازی» رضا امیرخانی در کتاب «سرلوحهها» به نشر «سپیدهباوران»! مقالهای به غایت پخته و سنجیدهتر از مکاشفهی ما در فیسبوک...
پینوشتها
1. رضا امیرخانی؛ سرلوحهها، نشر سپیدهباوران، ص14.
2 و 6. یک شبکهی اجتماعی مجازی برای وقت تلف کردن با ابزارهای مختلف وقتتلفکنی مثل چت و صفحهی شخصی و جمعی و امکان بارگزاری عکس و...
3 و 4. علامتهایی برای ابراز علاقه به یک مطلب، عکس یا خبر که توسط کاربر گذاشته میشود.
5. مطلبی که علاقهمندان زیادی داشته باشد؛ نیز بهطور خودکار برای عدهی زیادی فرستاده میشود.
7. هر متن یا عکسی که توسط کاربر بارگذاری شود.
8. انتشار دوبارهی پُست کاربر دیگر.
9. استفاده از شبکههای مجازی به نحوی که اعضای دیگر متوجه حضور کاربر نشوند.
10. استفاده از شبکههای مجازی به نحوی که اعضای دیگر بفهمند کاربر حاضر است.