چند کلمه با شما
فریبرز سهیلا
بزرگراه زندگی
بوی نامطبوع اشتباهها
فرض کنید شما یک غذای خوشمزه با دستور پخت عالی را تهیه کردهاید و منتظر هستید تا آن را سرو کنید. اگر بین تهیه و سرو کردن، فاصلهی زیادی باشد و غذا را در محل مناسب قرار ندهید یا مراقبتهایی را که بعد از تهیهی غذا لازم است انجام ندهید، غذا فاسد میشود. مثلاً اگر موقع پخت، آنقدر طعم و بوی غذا حواستان را پرت کرده باشد که یادتان رفته باشد غذا را در مکان مناسب خودش قرار دهید یا چون موقع دستور پخت، یادتان رفته مراقبتهای بعد را هم در نظر بگیرید و یا به هر دلیل دیگری غذایتان فاسد شده است و دیگر قابل سرو کردن نیست، شما هستید و یک غذای فاسد شده. در این شرایط، از همهی ناراحتیها و حسرتهایی که بابت زحماتی که کشیدهاید سراغتان میآید بگذریم، به اولین کاری میرسیم که بعد از این همه ناراحتی انجام میدهید و آن احتمالاً این است که غذا را در سطل آشغال میریزید و برای غذا و سرو کردن یک فکر دیگری میکنید.
شما هیچ وقت غذا را در همان محل باقی نمیگذارید؛ چون بعد از مدتی بوی نامطبوعش شما را اذیت میکند. هر کسی چنین کاری را دور از عقل میداند که برای اینکه در غذای بعدی یادتان باشد در مکان مناسب از غذا مراقبت کنید، غذای فاسد را در همان محل قرار دهید تا جلو چشمانتان باشد یا برای این کار مدام خودتان را سرزنش کنید؛ چون زمان و انرژی را برای تهیهی غذای بعدی از دست میدهید.
حالا نگاهی به زندگی و جریانش میاندازیم. در زندگی همهی ما اشتباههایی رخ میدهد. اشتباههایی که گاهی شبیه همین غذای مانده و فاسد میشوند.
گاه کاری را تا لحظهی آخر انجام میدهیم؛ اما به هر دلیلی نمیتوانیم از موفقیتمان مراقبت کنیم و از دستمان در میرود و دیگر قابل برداشت و استفاده نیست، آن هم لحظهای که باید استفاده میکردیم.
اگر این موقعیت را با موقعیت غذا مقایسه کنیم، عاقلانهترین کار این است که موفقیت فاسد شده را در زبالهدانی زندگیمان بریزیم و فراموشش کنیم و روزی تازه را با تلاشی مضاعف شروع کنیم. اگر این موفقیت فاسد شده را نگه داریم و مدام به آن توجه کنیم و حسرت بخوریم، زمان برای تهیهی موفقیت جدید را از دست میدهیم؛ و چه بسا اگر زمان هم بگذرد، بوی نامطبوع موفقیت فاسد، زندگیمان را دچار مشکل کند؛ آنقدر که نفس کشیدن برایمان سخت شود. توجه زیادی به گذشته و اشتباههایی که در گذشته داشتهایم گاهی بوی نامطبوعش را به زندگی آیندهیمان هم میکشاند؛ پس بهتر است هر چه را فاسد شده به زبالهدانی بسپاریم.
مراقب اشتباههایتان باشید. اگر برحسب اتفاق پایتان بلغزد و اشتباهی مرتکب شوید، عاقلانهترین کار را انجام دهید. گاهی نگاه کردن به گذشته شبیه نگه داشتن غذای کپکزده، خندهدار و دور از عقل است.
سرعتسنج زندگی
وقتی شما در جادهای در حال رانندگی هستید، بنا به موقعیت جاده، سرعت شما متفاوت است. هیچگاه با یک سرعت در موقعیتهای متفاوت رانندگی نمیکنید. مخصوصاً اگر جادهای که در پیش رو دارید، مسیرهای متفاوتی داشته باشد. علاوه بر آن در چنین موقعیتی زمان را هم در نظر میگیرید؛ یعنی اگر قرار باشد مثلاً سر ساعت خاصی یا در زمان معینی به محل مورد نظرتان برسید، این متفاوت بودن سرعت شما بیشتر نمود پیدا میکند. شما سرعتتان را طوری تنظیم میکنید که سر ساعت به قرار خود برسید و بتوانید به کارتان بپردازید. مثلاً تنظیم سرعت میتواند این گونه باشد که اگر جاده آرام و صاف باشد، شما به نسبت وقتی که جاده شلوغ است سرعت بیشتری دارید. هیچ وقت با همان سرعتی که در پیچها و جادههای شلوغ میرانید در جادهی صاف و آرام نمیرانید. اگر این کار را انجام دهید، هم حوصلهیتان سر میرود، هم اینکه زمان را از دست میدهید. فرضاً اگر شما ابتدای جاده با مسیر صاف و خلوتی روبهرو شوید سرعت خود را بیشتر برنامهریزی میکنید؛ چون احتمال میدهید در مسیرهای دیگر ترافیک یا هر چیز دیگری منتظر شما باشد.
حال فرض کنید در جادهی زندگی در حال رانندگی هستید. مسیرها برای رسیدن به موفقیت و کامیابی متفاوت است و قطعاً غیرقابل پیشبینی. اگر بخواهید با سرعت یکسانی جلو بروید و مسیر را طی کنید، شاید در زمان مناسب به موفقیت نرسید. علاوه بر آن خسته میشوید و این خستگی شاید شما را برای ادامهی مسیر از پا دربیاورد؛ بنابراین بهترین راه، تنظیم سرعت است.
مثلاً زمانهایی هست که همه چیز بر وفق مراد شماست و شما هستید و یک جادهی صاف و هموار، کارهایی که باید انجام دهید تا موفق شوید و شادی ارمغان زندگیتان شود. بنابراین با تمام تلاش دست به کار میشوید. بیشتر ذهن و زندگی خود را درگیر این کار میکنید. تختهگاز میروید.
اما بعضی مسیرها هم هستند که ترافیک دارند. ممکن است بعد از این مسیر صاف، مسیر پرترافیک و شلوغی انتظار شما را بکشد. کارهای جدید و اتفاقهای پیشبینینشدهی ترافیک هستند. زندگی همیشه از این اتفاقها و ماجراها دارد. مشکل اینجاست که نمیدانیم کجا و چگونه اتفاق میافتند؛ بنابراین در هر مسیری و رفتن به سوی موفقیت، ما مجبور به تنظیم سرعت هستیم. اگر در جادهی صاف آرام و بیخیال پیش برویم و در مواقعی که جریان زندگی آرام است بیشترین تلاشمان را نکنیم، چه بسا مسیر بعدیمان پر از اتفاقهای پیشبینینشده باشد که ما را به کم کردن سرعت و گاهی ترمز وادار کند.
کند پیش رفتن در مواقع غیرضروری باعث میشود دستمان آن طور که میخواهیم به موفقیتی که منتظرش بودیم نرسد، یا شاید هم اصلاً رنگش را هم نبینیم!
پس وقتی دارید مسیرهای پیش رویتان را طی میکنید، حواستان به رابطهی جاده و سرعتسنجتان باشد!
حمل مصنوعی!
فرض کنید شما مقداری وسیله دارید که روزانه یا اکثر مواقع آنها را با خودتان دارید. گرچه نیازی به آنها ندارید، چون به آنها علاقه دارید مدام با خودتان حمل میکنید و همیشه همراه شماست. شاید حمل این وسایل در روزهای اولیه، ذوق و شوق شما و اطرافیانتان را به همراه داشته باشد؛ اما بعد از مدتی از حمل آنها خسته میشوید. این خسته شدن را میتوان در خلوت خودتان وقتی با این وسایل نیستید و آرامشی که نصیبتان میشود فهمید. شما مدام منتظر تنها شدن خودتان و خلاص شدن از شرّ این وسایل هستید؛ حتی بعد از مدتی اطرافیانتان هم به این وسایل عادت میکنند و برایشان تکراری میشود و شاید هم خسته شوند از اینکه مدام به جای خودتان این وسایل را میبینند و شما بین این همه وسایل گم شده باشید!
این وسایل هر چهقدر هم که خوب و زیبا باشند نمیتوانند جایگزین آرامشی شوند که از شما سلب میکنند؛ چون شما را بین خودشان مخفی کردهاند. این سلب آرامش وقتی بیشتر میشود که این وسایل متعلق به شما نباشد و نقش شما فقط یک وسیله برای حمل این ابزارها و وسایل باشد؛ یک حمل مصنوعی!
در زندگی وقتی خودتان نباشید، مثل این است که دارید یک سری وسایل را با خودتان حمل میکنید؛ وسایلی که سودی ندارند و حتی باعث بروز مشکل میشوند. وقتی بین اطرافیان و دوستان سعی میکنیم غیر از خودمان جلوه دهیم، یک سری وسایل را که حتی متعلق به ما نیست به خودمان اضافه میکنیم تا مجبور باشیم حملشان کنیم. شادیای که در بودن این وسایل به ما دست میدهد بسیار کوتاه است؛ چون مسلماً بالأخره از اینکه خودتان نباشید خسته میشوید.
هیچ شادیای نمیتواند جایگزین آرامشی که دارید شود. مسلماً وقتی خودتان نباشید آرامش هم ندارید. تظاهر کردن به چیزی که نیستید علاوه بر آن که شما را از خودتان دور میکند، دیگران را هم از شما دور میکند؛ چون جنس مصنوعی را دوست ندارند.
سعی کنید خودتان باشید؛ حتی اگر ایدهآل نیستید، تلاش برای چیزی که نیستید بینتیجه و تلخ از هر چیز دیگری است.