چند کلمه با شما
فریبرز سهیلا
شادي را تنفّس کن!
همهي ما موجودات به اکسيژن بهعنوان يک گاز حياتآور نگاه ميکنيم؛ گازي که ناپيداست و پنهان؛ اما سرمايهي حيات هر موجودي است. تنفّس، امري حياتي است. اين امر در انسانها امري بالفطره و ارادي- اجباري است. براي همهي ما تنفّس، امري عادي تلقي ميشود؛ چون يک کار روزمره است. آنچه مهم است اين که نفس کشيدن حق همهي ماست و هيچکس حتي خودمان حق نداريم اين حق را از خود سلب کنيم.
اکسيژن همهجا جاري است؛ اما اگر شما براي چند دقيقه نفستان را بگيريد، اکسيژن به ريههاي شما نميرسد؛ حتي اگر فاصلهي شما با آن به اندازهي يک نفس باشد!
اکسيژن در هر صورتي در دسترس شماست؛ گرچه آن را نميبينيد يا حتي حسش نکنيد. در برخي مواقع هم، آنقدر نفسکشيدن عادي ميشود که يادمان ميرود لذت نفس کشيدن را!
مسئله اين است که اين شما هستيد که انتخاب ميکنيد اين گاز به ريههاي شما برسد يا نه.
نکتهي مهمي که وجود دارد اين است که نفس کشيدن حق ما و همواره در دسترس ماست. ما حتي در يک هواي آلوده هم بايد نفس بکشيم؛ گرچه به سختي باشد، بايد نفس بکشيم.
کسي که در بهترين آب و هوا و سرسبزترين منطقه زندگي ميکند، حق ندارد خودش را از نفسکشيدن محروم کند. پس نفس ميکشد و اکسيژن مصرف ميکند. همچنانکه فردي در يک شهر شلوغ با نسبت آلودگي بالا هم حق نفس کشيدن دارد و بايد نفس بکشد. تحت هيچ شرايطي و به هيچ دليلي خود را از نفس کشيدن محروم نميکند.
نوع اکسيژني که اين دو فرد مصرف ميکنند متفاوت است؛ اما مسئلهي اساسي و مهم اين است که بايد نفس کشيد.
شادي و شاد بودن در زندگي، حکم همين نفس کشيدن را دارد. در زندگي هر فردي، شادي با کميت و کيفيت متفاوت وجود دارد. شبيه همين اکسيژن، گاهي شادي و علّت شاد بودن به اندازهي يک نفس کشيدن با انسان فاصله دارد. فقط کافي است آن را به روحيهيتان تزريق و شادي را تنفس کنيد.
نوع شادي که در زندگي هرکس وجود دارد، شبيه همين آب و هواي زندگي است. گاه هوا آلوده و اوضاع ناميزان است و گاه سرسبز و بانشاط؛ اما شادي هميشه هست، مثل اکسيژن.
آدمها در هواي آلوده هم براي تنفّس تلاش ميکنند. سعي کنيد اينگونه باشيد. براي شادي و شاد بودن تلاش کنيد؛ حتي در هواي آلودهي زندگي!
شاد بودن سهم شماست؛ هيچوقت خود را از شاد بودن محروم نکنيد. اين شما هستيد که ميتوانيد انتخاب کنيد که شادي به روحيهيتان تزريق شود يا نه. بدون نفس کشيدن، زندگي و زندهماندن دشوار ميشود و جسم شما آسيب ميبيند؛ بدون شادي هم روح شما آسيب ميبيند. براي جسم زندگيتان اکسيژن لازم داريد و براي روح زندگي به شادي.
اگر مانع شاد بودن در زندگيتان شويد يا شادي را جستوجو نکنيد، زندگيتان آسيب ميبيند. پس از همين لحظه تنفس شادي را شروع کنيد هرچند کم. مواظب روح زندگيتان باشيد؛ حتي از ذرهاي شادي نگذريد. همان اندک را هم تنفّس کنيد.
مواظب باشيد به نفس کشيدن با اکسيژن شادي عادت نکنيد. گاهي بايد يک دم و بازدم عميق انجام داد تا لذت تنفّس را چشيد. گاهي اتفاقهاي عادي و روزمرهي زندگي هرچند که شاد باشند، برايمان عادي ميشود و لذتشان را درک نميکنيم. هرچندگاهي، يک نفس عميق از شادي بکشيد، حتي اگر کم باشد.
آهنرباي خوبيها باشيد
همهي ما به وفور با آهنربا سروکار داشتهايم. از خودش که در هر مکاني و خانهاي و بين هر وسيلهاي يافت ميشود، تا شناخت ساختارش که طي دوران مختلف تحصيل با آن آشنا شدهايم.
ميدان مغناطيسي آهنربا به گونهاي است که ميتواند هر چيز آهني را جذب کند. خاصيت مهم و جالب آهنربا اين است هر چيزي را که داراي اين خاصيت يا از جنس خودش باشد جذب ميکند. هرگز چيزهايي را که از جنس خودش نيست نميپذيرد. مثلاً يک آهنربا هرگز يک شيء پلاستيکي را به خودش جذب نميکند، مگر اينکه تحت شرايطي خاصيت آهنربايي پيدا کند. خوب آهنربا است ديگر!
در زندگي، آدمي شبيه همين آهنرباست؛ اما نه از جنس آهن! بلکه عملکرد آهنربا را داراست. شبيه آهنربا که اجسام مشابه را جذب ميکند، آدمي هم ميتواند چيزهايي از جنس خودش را جذب کند.
البته بستگي دارد جنس شما چگونه باشد. اگر جنس شما خوب باشد، مسلماً اتفاقهاي خوب و خوشايند را به سمت خود ميکشيد. مثلاً اگر در زندگي شاد باشيد و مثبت بينديشيد، هميشه اتفاقهاي خوب و مثبت در زندگيتان رخ ميدهد. اگر اتفاقي جنس ديگري را جذب کنيد، مطمئن باشيد که جنس شادي و مثبت شما را دارد؛ وگرنه جذب شما نميشد. همچنانکه اگر منفي فکر کنيد و هميشه غمگين و ناخشنود باشيد، اتفاقهاي ناخوشايند و بد، مدام سر راهتان سبز ميشود؛ و اگر هم اتفاق خوبي پيش بيايد، با بدبيني به اتفاق بد تبديلش ميکنيد.
در واقع، اين ذات و نوع تفکر شماست که تعيين ميکند چه چيزهايي به زندگيتان جذب شوند. خوب يا بد بودن اتفاقها و رخدادها را خودتان تعيين ميکنيد.
مواظب باشيد آهنرباي خوبي باشيد. يا شايد هم خوبربا باشيد! جنس خودتان را خوب کنيد تا خوبيها را جذب کنيد.
چراغهاي تونل موفقيت
فرض کنيد براي رسيدن به يک جاي قشنگ و زيبا، قرار است از يک تونل باريک و تاريک رد شويد. اگر در اين مسير چراغهايي نصب شده باشند هرچند کمسو، قطعاً شما مسير را بهتر و سريعتر طي ميکنيد. اگر چراغ يا راهنمايي نباشد و شما هم با مسير کاملاً ناآشنا باشيد، حتي اگر مسير آساني هم باشد، احتمال گم شدن و پيش آمدن مشکل برايتان پيش خواهد آمد. اگر نورهايي در اين مسير تعبيه شده باشند يا خودتان اندک نوري به همراه داشته باشيد هرچند کمسو، بهتر از بينوري است و شانس رسيدن را به منظرهي قشنگي که بعد از تونل منتظر شماست، بيشتر ميکند.
رسيدن به موفقيت هم شبيه همين تونل است. گاه مسير رسيدن به رؤياها و اهداف از يک تونل باريک ميگذرد. پشت اين تونل يک دنياي زيبا و رؤيايي منتظر شماست؛ اما به نورهايي براي طي مسيرتان نياز داريد.
اگر با مسير پيش رو آشنا باشيد، قطعاً آسانتر و بهتر ميتوانيد مسير را طي کنيد. در اين صورت، ميدانيد به کجا ميخواهيد برويد و چه واکنشي در برابر اتفاق پيشبينينشدهاي نشان دهيد.
آشنايي شما، چراغهاي مسيرتان ميشود؛ اما اگر از قبل، آشنايي نداريد و مسير جديدي را ميخواهيد برويد، بايد با خودتان چراغ برداريد. اين چراغها براي مسير، همان دانايي شماست. بايد اندک اطلاعاتي از مسيرتان دشته باشيد؛ در اين صورت، بهتر ميتوانيد حرکت کنيد. اگر مشکلي هم پيش بيايد حداقل يک چراغ روش داريد.