فاتح قلهي آرزوهايتان باشيد
فریبرز سهیلا
آدمها وقتي در مکان مرتفع قرار ميگيرند، دو نوع واکنش نشان ميدهند. عدهاي از ارتفاع نميترسند و خيلي راحت با آن برخورد ميکنند، حتي اگر اين ارتفاع يک قله باشد؛ اما در مقابل، عدهاي هم از ارتفاع وحشت دارند. فرقي هم به حالشان نميکند اين ارتفاع چهقدر باشد؛ يک نردبان يا يک کوه. در هر صورت، اين ترس از ارتفاع همواره همراه آنهاست. همين ترس هم باعث ميشود هيچگاه لذت فتح يک قله را نچشند.
وقتي با يکي از اين افراد در مورد ترسش صحبت ميکردم، ميگفت: «وقتي در يک بلند قرار ميگيرم، مثلاً نردبان، هميشه اين حس همراه من هست که نکند به پايين پرت شوم. هنگامي که نگاهم به پايين نردبان ميافتد، اين ترس چند برابر ميشود. حس ميکنم در حال سقوط هستم.»
اين افراد در مکانهاي مرتفع به علت ترس از افتادن، قدمهاي رو به بالا را به کندي برميدارند و يا بعد از کمي بالا رفتن، به کل از رفتن منصرف شده و برميگردند. تا زماني که اين ترس را دارند، هميشه تا نيمهي راه ميروند و دوباره برميگردند و هيچوقت طعم بالا بودن را نميچشند.
اما در مقابل، فردي که از ارتفاع نميترسد احساس متضادي دارد. او هيچوقت به پايين نگاه نميکند، نگاهش هميشه رو به بالاست. اگر هم به پايين نگاه کند، به افتادن و سقوط فکر نميکند. نگاه رو به پايين براي سنجيدن مقدار بالارفتن است. اين افراد، هميشه لذت فتح را ميچشند. بودن در ارتفاع، حس خوشايندي به آنها ميدهد؛ حس خوب پيروزي.
مسير رسيدن به اهداف و آرزوها هم شبيه همين ماجراي ارتفاع است. هنگامي که از نردبان اهدافتان بالا ميرويد، شايد حسي شبيه قرار گرفتن در مکانهاي مرتفع برايتان پيش بيايد؛ حسي شبيه ترس يا لذت صعود.
افرادي که دوست دارند هميشه صعود کنند و به نقطهي اوج برسند، هيچگاه از ارتفاع نميترسند. هميشه نگاهشان رو به بالاست؛ چون فقط به صعود ميانديشند و رسيدن به آرزوها برايشان هدف است. ارتفاع، به معناي رسيدن به آرزوها و رؤياهايشان است. هيچگاه پلهها را با ترديد طي نميکنند. هميشه محکم و سريع گام برميدارند و استوار و مصمم، پلهها را براي رسيدن به نقطهي دلخواهشان طي ميکنند. هيچگاه از نگاه کردن به پايين نميهراسند؛ چون ميدانند هدف بالا رفتن است و صعود نه سقوط.
اما در مقابل، آدمهايي که از بالا رفتن ميترسند، هميشه حس ترس سقوط را با خود دارند. اين افراد، هيچگاه لذت صعود را نميچشند. گامهايشان نااستوار و لرزان است. هميشه در انديشهي سقوط هستند و اين انديشه، سدّي ميشود براي رفتنشان و آنها را به پايين ميکشاند.
هنگامي که در مسير رسيدن به رؤياها و اهدافتان گام برميداريد، به سقوط و شکست فکر نکنيد. پيوسته در انديشهي قله باشيد. فقط در يک صورت ميتوان به نقطهي اوج رسيد و آن اين است که تماماً به آن نقطه فکر کنيد. ترس از شکست عامل اساسي شکست است. اگر مدام در انديشهي شکست باشيد، قطعاً شکست ميخوريد؛ اما اگر استوار و محکم به فتح قله بينديشيد، قطعاً مسير رفت برايتان دلنشينتر ميشود؛ بهعلاوه که شما يک فاتح ميشويد.
قهرمان قصهي زندگيتان باشيد
اگر از افرادي باشيد که فيلمهاي ترسناک و اکشن را زياد ميبينيد، احتمالاً ميدانيد که در اکثر اين فيلمها، يک سکانس حساس و هيجان جزو لاينفک اين دسته فيلمهاست. سکانسي که قهرمان قصه، جايي بين مرگ و زندگي گير ميکند؛ جايي مثل پرتگاه. درهاي عميق و يک قهرمان که با اتصال به يک نقطهي اتکا بين بودن و نبودن دست و پا ميزند و صحنه، مقاومت قهرمان قصه را به نمايش ميگذارد. يک دره که نشاندهندهي مرگ و نيستي است، يک لبهي پرتگاه که نشاندهندهي زندگي است و يک قهرمان که تلاش ميکند مقاوم باشد و با تکيه بر نقطهي اتکا، خود را به بالا برساند، و قهرمان فقط به بالا ميانديشد. بالأخره قهرمان پيروز ميشود، هر چه باشد قهرمان است ديگر.
اگر مقاومت قهرمان بشکند يا حواسش پرت و خسته شود، مرگش حتمي است و اصلاً قهرماني در کار نيست. لحظهاي رها شدن از نقطهي اتکا، او را به پرتگاه ميکشاند و اصلاً قهرماني ديگر در کار نيست.
حالا بياييد زندگي را با يک فيلم تصور کنيم. يک فيلم که شما قهرمان آن هستيد. شما، نقش اول داستان زندگي خود هستيد. هنگامي که کاري را شروع ميکنيد يا هدفي را در سر ميپرورانيد- بسته به مسير و نوع هدفتان- ممکن است با يک پرتگاه روبهرو شويد. پرتگاهي که شکست يا پيروزي شما را رقم ميزند. احساس ترس، يأس و نااميدي درهي سقوط و در مقابل اراده، انگيزه، اميد، ايمان و توکل نقطهي اتکاي شماست.
وقتي با شوق و انگيزه به سوي هدفتان ميرويد، اگر حواستان را جمع نکنيد و يأس و نااميدي به سراغتان بيايد، اين احساس، مقاومت شما را ميشکند و سقوطتان حتمي ميشود.
در عوض، ميتوانيد به نقطهي اتکايتان تکيه کنيد. تلاش براي چنگ زدن به نقطههاي اتکا و مقاومت براي پيروزي، مهمترين کاري است که در چنين مواقعي بايد انجام داد. اگر اندکي از اين نقطهي اتکا دور شويد يا رهايش کنيد، پايتان ميلغزد، به پايين پرت ميشويد و شکست سختي ميخوريد.
اگر تلاش کنيد انگيزه، ايمان و اميدتان را حفظ کنيد، مطمئناً ميتوانيد با استفاده از آنها صعود کنيد و به پيروزي برسيد.
يادتان باشد شما بايد پيروز شويد؛ چون قهرمان زندگيتان هستيد.
آب و سنگ
اگر تا به حال به يک منقطهي کوهستاني سفر کرده باشيد و از نزديک رودخانه و آبشارهايي را که از دل سنگها ميگذرند ديده باشيد، متوجه ميشويد آب و سنگ ماجراي جالبي دارند. آب مدام به صخره برخورد ميکند، اما هرگز ساکن نميشود. آب وقتي به مانع برخورد ميکند، گاه به آرامي از روي آن عبور ميکند و گاه بين اين مانع براي خودش معبري پيدا کرده و به راهش ادامه ميدهد. گاه هم در برخورد با صخره به عقب رانده ميشود؛ اما باز هم موج ميزند؛ آنقدر موج ميزند که بالأخره با يک موج بزرگ صخره را جا بگذارد و برود. آنچه به اين مناطق، زيبايي دوچنداني ميدهد و ديدن اين مناطق را لذتبخش ميکند، همين ماجراي مقاومت آب است. خروش آب بر دل سنگ و صحنهي رفتن آب و تلاشش، زيبايي منحصر به فردي ميآفريند. آب، آثاري هم در طي اين تلاشها بر جاي ميگذارد. سنگها گاهي در برابر مقاومت آب کم ميآورند، آنقدر که آب، دل سنگ را هم ميخراشد!
مسير زندگي، شايد يک منطقهي کوهستاني پر از سنگ شود. گاه مشکلات همچون سنگ و صخره سر راه شما سبز ميشوند.
در زندگيتان آب باشيد. با سنگ مشکلات، آبگونه رفتار کنيد. گاه ميشود از کنار مشکلات به آرامي رد شد و جايشان گذاشت و گاه ميشود صخرهي مشکلات را خراشيد.
در ماجراي آب و سنگ، عبور آب از سنگ، مزيتي هم دارد. آلودگيهاي آب بر سنگ جا ميماند و آب، زلال و پاک ميشود. عبور از مشکلات هم مزيتي دارد و شما را سبکبالتر و شفافتر ميکند.
آب باشيد و صخره را خراش دهيد؛ با موجهاي کوچک و بزرگ. از صخره نهراسيد. تلاش و کوشش، هر صخرهاي را ميخراشد.