چند کلمه با شما
فریبرز سهیلا
مواظب باشيد موفقيتتان ته نگيرد!
همهي ما کم و بيش تجربهي آشپزي کردن را داريم. اگر يک روز کلي مهمان داشته باشيد و قرار باشد برايشان يک غذاي خوشمزه درست کنيد، ابتدا تمام وسايلش را آماده ميکنيد و طبق دستور پخت دست به کار ميشويد و غذا را آماده ميکنيد. وقتي تمام دستورها را اجرا کرديد، ميگذاريد غذا خوب بپزد؛ اما اگر در اين حين حواستان به غذا نباشد، ممکن است ته بگيرد. اگر غذايي را که اين همه زحمت و اشتياق برايش خرج کردهايد به موقع سرو نکنيد، انگار نه انگار که کاري کردهايد. ممکن است بتوان از راه ديگر شروع کرد؛ اما با اين وجود، يک سهلانگاري کوچک تمام زحمات و اشتياقتان را گرفته و راه بازگشت هم ندارد؛ علاوه بر آن شايد فرصت امتحان مجدد را نداشته باشيد.
موفقيت، شايد شبيه تجربهي يک آشپزي است. گاهي تمام وسايل و امکاناتي را که براي رسيدن به هدف پرشور و اشتياقي که در سر داريد تهيه ميکنيد. همهي تلاشتان را به کار ميگيريد تا به آنچه که ميخواهيد برسيد؛ اما درست در لحظهي رسيدن به تمام رؤياهايتان، يک سهلانگاري کوچک تمام زحمات شما را بر باد ميدهد و ممکن است موفقيتتان بسوزد.
حواستان به قانون کاشت و برداشت موفقيتتان باشد. موفقيتتان را به موقع و در زمان درست برداشت کنيد. برخي اوقات، اين سهلانگاريها ما را از يک قدمي اوج به نقطهي اول پرت ميکند و گاهي هم البته به جاي ديگري که ممکن است مسير را براي ما دوبرابر کند. اين سهلانگاريها را جدي بگيريد. ممکن است تنها دليل نرسيدن به موفقيتمان همين سهلانگاريهاي کوچک باشد نه چيز ديگري. گاهي به اشتباه، نرسيدن را به چيزهاي ديگري ربط ميدهيم؛ بدشانس بودن، بدبياري، حتي گاهي پاي حسادت ديگران را هم وسط ميکشيم و نرسيدن به شاخسار آرزو را به همه چيز و همه کس ربط ميدهيم، الا همين سهلانگاري کوچک خودمان!
رفتيد اگر کولهبارتان را براي رسيدن به اهدافتان برداشتيد و در مسير موفقيت پيش رفتيد. حواستان چهارچشمي به موفقيتتان باشد. ممکن است فقط چند قدم ديگر تا سرو کردن آن، فاصله داشته باشيد و يک سهلانگاري کوچک باعث شود موفقيتتان ته بگيرد.
صبر براي سبز شدن!
همهي ما به وفور در حين رانندگي به چراغقرمز برخورد کردهايم. پشت چراغقرمز که ميايستيم ميدانيم که بالأخره سبز ميشود. دير يا زود دارد؛ اما سوخت و سوز ندارد. بالأخره پشت هر قرمزي يک سبزي است! اما اين سبز شدن نيازمند صبر است. شايد برخي مواقع اين چراغقرمز برنامهها را بههم بريزد؛ اما هيچ راهي جز صبر نيست. تصور کنيد پشت يک چراغقرمز گير کردهايد. دو راه داريد؛ اينکه عصباني شويد و به زمين و زمان بد و بيراه بگوييد يا اينکه خيلي راحت با اين چراغقرمز که گاهي پشتش حکمتي نهفته است، کنار بياييد. ميتوانيد پشت اين چراغقرمز به جاي عصباني شدن، يک لبخند نثار آدمهاي اطرافتان کنيد يا يک گل از دخترک گلفروش بخريد و فالي هم از حافظ بخوانيد و يا... در هر حال، چگونگي سپري شدن لحظاتي را که بايد صبر کنيد شما رقم ميزنيد.
توي زندگي هم چراغقرمز هست. گاهي توي مسير که حرکت ميکنيد، پشت يک چراغقرمز گير ميکنيد که چارهاش فقط صبر است تا سبز شود. گاهي با برخي مسائل روبهرو ميشويم که هيچ تغييري نميتوان در زمان حال داد و بايد به چرخهي زمان سپرد. چارهاي جز صبر نيست؛ ولي اين صبر را با لحظات و کارهاي زيادي ميتوانيد خاطرهانگيزش کنيد يا برعکس ميتوانيد با عصبانيت و بدخلقي به بدترين لحظاتتان تبديل کنيد؛ ولي يادتان باشد اين لحظات تغييرناپذير هستند. در هر صورت، ممکن است اتفاق بيفتد. پس چه بهتر اين صبر براي سبز شدن را با کارهاي خوب سپري کنيم. ميشود با برخورد با اولين مسئلهاي که خلاف برنامهريزي ماست و حتي ممکن است ما را کمي از برنامهريزي عادي دور کند، بههم بريزيم، افسرده شويم، دست از کار بکشيم و غرولندهايمان را يکييکي پشت سر هم اجرا کنيم؛ ولي يادمان باشد اين کار هيچ چيزي را تغيير نميدهد. در هر صورت ما تا اتمام چراغقرمز و سبز شدن بايد منتظر بمانيم. پس بيايد هر موقع پشت چراغقرمز زندگي گير کرديم با کارهاي بهتري منتظر سبز شدن باشيم.
توکل يعني دکمهي Automate زندگي
اين روزها با پيشرفت تکنولوژي، زندگي صنعتي روز به روز پيشرفت ميکند و قريب به بيشتر لوازم زندگي در کارخانههاي صنعتي توليد ميشود. اين صنعتي شدن متقابلاً دانستههاي صنعتي انسان را بالا ميبرد. احتمالاً شما هم يکسري از اين اطلاعات صنعتي و چون و چند ساخت محصولات را ميدانيد. فرآيند توليد محصول، گاهي بسته به محصول متفاوت است؛ اما قريب به بيشتر دستگاههاي توليدکننده، دکمهي اوتومات دارند. محصولي که قرار است ساخته شود، ابتدا مراحل نظارت و بررسيهاي کارشناسانه را طي ميکند. در مرحلهي توليد تا جايي توسط مهندسان و کارگران نظارت ميشود؛ اما بعضي از محصولات را به يک مرحلهي توليد که رسيدند، بايد به سيستم Automate دستگاه سپرد.
حالا اگر قرار باشد سلسلهمراتب توليد يک محصول را در جريان زندگي شبيهسازي کنيم، رسيدن به اهداف، مرحلهي نظارت و انگيزهي ايجاد يک محصول است. محصولي که قطعاً شبيه رؤياهاي ماست. اين محصول، قرار است در کارخانهاي به نام زندگي توليد شود. ما دستگاهي به نام تلاش و کار پيوسته داريم. ابتدا هدفمان را کارشناسانه بررسي ميکنيم و سپس با دستگاه کار و تلاش براي رسيدن به رؤياهايمان تلاش ميکنيم؛ اما گاهي رسيدن به رؤياها، شبيه برخي محصولات صنعتي نياز به دکمهي اوتومات دارند؛ يعني تا جايي ما ميتوانيم نظارت و تلاش کنيم که در همان مسير توليد رؤياهايمان حرکت کنيم و فرآيند توليد هدفمان به درستي پيش برود؛ اما چرخهي زندگي مثل همهي چرخهها، يک دکمهي Automate دارد و آن توکل به خداست. در مسير اهدافمان که پيش ميرويم، به يک مرحلهاي ميرسيم که بايد جريان را به او بسپاريم. به خدايي که همهي زندگي از اوست. تا به بهترين نحو، چرخهي توليد موفقيتمان را پيش ببرد. توکل کردن به او که همه چيز از اوست، بهترين محصول را به بار ميآورد.