( 149 )
محض رسيده اند قول به تناسخ نابخردانه است چون چنين نفسهايى ديگر نيازى به بدن ندارند.1
امّا غير از اين ملاّصدرا برهان ويژه خودش را كه بر تصوّر او از (حركت جوهرى) استوار است براى ردّ تناسخ به كار مى گيرد. برابر اين نظريه هم نفس و هم بدن در آغاز بالقوّه اند. وقتى اين بالقوّگيها كم كم به فعليّت مى رسند نفس و بدن به عنوان يك كلّ مركب با يك جريان تكاملى به حركت صعودى درمى آيند.
اين چنين نيست كه نفس به تنهايى حركت كند و بدن ساكن باقى بماند يا به عكس بلكه مجموع آن دو از رهگذر كمال تدريجى به مرتبه وجودى جديدى مى رسند. وقتى نطفه بدل به جنين مى شود نه تنها حيات به وجود مى آيد بلكه تغييرى جسمانى هم ايجاد مى شود.
و اين رشد دوجانبه در طول عمر ادامه مى يابد. از آن جاكه اين حركت غيرقابل برگشت است نامعقول خواهد بود كه نفس رشد يافته پس از ترك بدن خودش بخواهد وارد بدن رشد نايافته جديدى شود و از نو شروع به رشد كند. به عبارت ديگر آن سير قهقرايى كه لازمه اعتقاد به تناسخ است امرى است محال.2
با اين همه انكار تناسخ اشكالهاى جدّى خاصّى را به همراه دارد كه پاره اى از آنها ناشى از متون دينى است و پاره ٌ ديگر ناشى از ديدگاههاى خاص فلسفى درباره سرنوشت انسانهاى رشدنيافته ديدگاههايى كه مقبول صدرا هم هست.
ازجمله مشكلات دينى فرازها و آيه هايى از قرآن و فرازها و جمله هايى از روايات است كه [برابر آنها ] خداوند گروهى از آدميان را به دليل كردار بدشان به شكل ميمون و خوك درمى آورد.3 به طور كلّى نظريه هاى مشهور معاد جسمانى كه به اتّحاد دوباره نفسها با بدنهاى جديد نظر دارند ناگزير بر تناسخ استوارند. براساس آراى فلسفى مربوط به آخرت [نيز]
|